Friday, July 06, 2007

 

گذشته

اول هفته به کوچه و خیابان هایی سر زدم که من را حداقل به 10 سا ل پیش برد . سال هاي 76-77 بود . موسسه ي زبان سيمين . چه خاطراتي !! ساعت 6:30 تا 8. نیم ساعت زودتر رسیدن به کلاس برای دورهم جمع شدن هایی به یادماندنی با بچه ها و گفتن از هرآنچه که آن سال ها مهم بود . دوستاني كه الان كمتر ازشان خبر دارم ! دوران راهنمايي و دبيرستان بود . كوچه ي پلور،خيابان کاخ ، خيابان كبكانيان ، " كافه كنج " كه هيچ وقت با بچه ها (‌به خاطر جمعيت زيادمان!) به آن سري نزديم و فقط فضايش را از بيرون تحسين كرديم . صداي نوحه هاي تكيه ي روبه روي كلاس كه الان پارك شده است . مسجد و بازار روز فلسطين ، كفاش افغاني كه با پسر كوچكش هميشه روبه روي مسجد مي نشست و از بازگشتش به افغانستان بعد از سال ها خوشحال بود . تا سال 82 به تمام اين كوچه ها سر مي زدم و بعد ، ديگر مسيرم تغيير كرد و به بالاي بلوار نرفتم تا شنبه . آرام از خيابان ها گذشتم ، احساس مي كردم در زمان متوقف شدم ، به كلاس زبان هم سري زدم ، همان مسيرهاي قبلي را رفتم . اگر بالا تر مي رفتم و به بيمارستان مهرمي رسيدم مطمئنم خاطرات ديگري از بالا برايم تداعي مي شد و جلوي چشمم مي آمد ، خاطراتي كه از جنس خوب خاطرات پايين خيابان كبكانيان نبود . "فضای فردی "...! یادم آمد بهترین شکل توضیح این شرایط برای من "فضای فردی " بود که آقای میردامادی سر کلاس توضیح دادند : در "فضای تولید شده " از نظر" لوفور" ( انسان شناس فرانسوی ) فضای فردی شکل می گیرد ، همان فضای زندگی شده . من در این فضا بیش از ده سال زندگی کردم با تمام خاطرات خوب و بدش ...! چقدر زود گذشت

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]