Sunday, March 25, 2007

 

! باران را اکنون گو بازی گوشانه ببار


نوروز مبارک بادا . خیلی بد شد . بیش از یک هفته تاخیر در به روز کردن در این مدت اذیتم می کرد ، همه اش به دنبال سامان دادن افکار پراکنده ام بودم تا یک یا دو پست مناسب برای قبل از تعطیلات و اوایل آن بگذارم . چند روز آخر اسفند را که به تجریش سری زدم دست فروش ها و بساط های رنگارنگ شان ذهنم را به خود مشغول کرد . به نظرم آمد می توان یک زندگی متوسط را از میان این بساط ها راه انداخت اما پروراندن این موضوع به وقت بیشتری نیاز دارد . موضوعات دیگری هم درذهنم خودنمایی کردند اما همه باید بیشترمفعول اندیشه ی من می شدند ، نمی خواستم یک پست نوروزی را هم به تبریک عید ساده ای خلاصه کنم
یاد اس ام اس های نوروزی افتادم از پنج شش روز قبل از عید شروع شدند تا دیروز که من آخرین تبریک سال نو را گرفتم . بعضی از دوستان ام چند بار اس ام اس تبریک عید دادند و همه در جستجوی بهترین های تبریک . نمی دانم شما هم به این نتیجه رسیده اید در اس ام اس فرستادن یا نه ! چندین بار این کار را تکرار کردم تا مطمئن شدم ، سیستم اس ام اس هم یک سیستم مبادله ای است تا چیزی نفرستی چیزی نمی گیری و در این نظام مبادله ای است که همان پیام که بارها در گوشی همه مان تکرار شد معنا می یابد " اگر صدای اس ام اس گوشی ات بلند شد بدان که کسی به فکر توست " !!! اما اس ام اس های عید کمتر آن شیوه ی قبلی داد و ستد اس ام اسی را برایم زنده کرد ( از دوستانی که هیچ وقت پیامی نداشتم این بار به خاطر عید پیامی دریافت کردم ) .منبع این پیام ها هر که باشد ، جملات اش قبل و بعد از سال تحویل بیشترین استفاده را داشته اند . دیوان ها دوباره باز شد تا ابیات نوروزی و بهاری پیدا شود ، افکارجمع شد تا جملات زیبایی ساخته شود و توان سرایش ابیاتی نو!!! در این چند روز به منبع اصلی پیام ها داده شد . بازار مسج ها هم مثل بازار دست فروش ها گرم گرم بود
چن روز دیگه بهار میاد و همچیو تازه می کنه ، سال و ماه و هوا و طبیعت و ولی فقط یک چیز کهنه می شه که به همه ی اون تازگی ها می ارزه : رفاقتمون . - پیشاپیش سال 7029 آریایی،3745 زرتشتی،2566شاهنشاهی و 1386 خورشیدی را تبریک و تهنیت می گویم . - امروز دو نفر از من آدرس و شماره ی تو رو گرفتن که بیان پیشت . منم دادم ، یکی شون خوشبختی بود و اون یکی موفقیت . سال 86 میان سراغت . - دنیا را برایت شاد شاد وشادی را برایت دنیا دنیا آرزومندم . نوروزتان مبارک باد . - یک شاخه رز سفید تقدیم تو باد /رقصیدن شاخ بید تقدیم تو باد /تنها دل ساده ای است دارایی ما /آن هم شب عید تقدیم تو باد . آرزوهای هفت سینی هم نوع دیگری از تبریکات عید بود : - این هفت سین را برایت آرزو می کنم : سلامتی ، سعادت ، سربلندی ، سخاوت ، سرور ، صفا، صمیمیت . (نمی دانم این دو آخری هم جز سین ها حساب می شود یا نه !! ) و یا - سایه ی حق ، سلامت عشق ، سعادت روح ، سلامت تن ، سرمستی بهار ، سکوت دعا ، سرور جاودانه این است هفت سین آریایی پیشکش شما . - یه آسمون گلای یاس و میخک / یه دریا عشق و اشتیاق و پولک / یه حس مهربون و قلب بی قرار کوچک / فقط می خواد بگه عید شما مبارک . - زرتشت بیا که با تو امید آید / شب نیز صدای پای خورشید آید / تاریخ اگر دوباره تکرار شود / آدم به طواف تخت جمشید آید سال نو مبارک . این هم آخرین اس ام اس تبریک عید : گر تو سبزی سبزم / گرتو شادی شادم / من زشیرینی تو فرهادم / نازنینم عمرم ، عید آن روز مبارک بادم / که تو آبادی و من آبادم
از داد و ستد اس ام اسی اگر بگذریم یک نوع داد وستد دیگر می ماند که اساس تعطیلات نوروز را شکل می دهد " دید و بازدید نوروزی " وقتی که بیشتر از مادربزرگ ها می شنویم هر دیدی یک بازدیدی هم دارد ‍! مبادله ای شیرین اما سخت . همان مبادله ی درونذاتی هومنز و بلاو ، مبادله ای برای رد و بدل کردن محبت وعشق و احترام




Tuesday, March 13, 2007

 

چهارشنبه سوری : غلیان اجتماعی ایرانی







تجریش . ساعت 30 : 12

نزدیک سه سالی می شود که چهارشنبه سوری بیرون نبوده ام و آیین !!!! آن را به جا نیاورده ام . برای دور نبودن از محیط سری زدم به دست فروش های تجریش که بساط خود را از یک هفته قبل پهن کرده بودند ، رقابت دست فروش ها را با چیدن بسته های رنگی اسباب قدیمی و جدید چهارشنبه سوری و قیمت های بالا و پایین شان می شد دید . پسرهایی که از مدرسه تعطیل شده بودند و بی زمان چهارشنبه سوری را بدر می کردند . پدران و مادرانی که برای فرزندانشان وسیله ی کم خطر می خریدند ، ماشین ها و کیف های پر از اسباب چهارشنبه سوری دست فروش ها ، اس ام اس های تبریک چهارشنبه سوری و یاد کردن از حضرت زرتشت !! بوی عید مغلوب صدای ترقه ها و دود شده بود (هنوز دست فروشان نوروزی بساط خود را پهن نکرده اند ) . امروز هم یک "جوشان اجتماعی" ایرانی بود

یک اصلاحیه (28/1/85 )هفته ی پیش در صحبتی که با دکتر سارا شریعنی داشتم گفتند که زبان شناسی به ایشان گفته جوشان" صفت است و در این ترکیب باید واژه ی " غلیان " را جایگزین کرد . از تذکر دکتر شریعتی سپاسگزارم












Friday, March 09, 2007

 

کنشگرانی مغلوب ساختارها

مارس امسال بی سرو صدا گذشت ، نه پارک لاله خبری بود و نه هفت تیر ، تنها یک تحصن بی مجوز در پارک دانشجو همراه با ضرب و شتم !، خبرها در سایت ها و روزنامه ها خاموش شنیده یا خوانده شد . سر و صدایی هم از مقابل دادستانی انقلاب بلند شد و با دستگیری چندین نفر و آزادی تعدادی شان خوابید . در این سکوت موضوعات زنانه ی این مدت را در ذهن ام مرور می کنم : زنانی که قرار بود به هیئت رئیسه ی مجلس راه پیدا کنند و به آن راه نیافتند برای جلوگیری از فساد ، تلاش برای وضع قانون حجاب برای جلوگیری از فساد ، فیلم های سینمایی که در آن زنان از محدوده ی مورد انتظار خارج شده اند ، پخش چندین هزار نسخه ای سی دی زندگی خصوصی یک هنرپیشه ی زن، تلاش یک موسسه ی غیر دولتی برای جمع آوری یک میلیون امضا برای اعاده ی حقوق زنان و برگزاری کمپینگ هایی در همین زمینه ، صحبت از کم شدن ( یا حتی برداشتن ) سهم دختران در بعضی از رشته های دانشگاهی ، گفتن از عندالاستطاعه شدن مهریه زنان ، آشکار شدن فعالیت زنان در مداحی و نوحه سرایی مجالس زنان روی پارچه نوشته ها،توانایی یک دختر 16 ساله در ساختن انرژی هسته ای!!! و... . من فمینیست نیستم ، دوست هم ندارم من را اول با جنسیتم بشناسید : من یک انسانم . یادم می آید دکتر شریعتی در یکی از کلاس های خود می گفت وقتی من به ایران آمدم متوجه جنسیتم شدم
چه آن هایی که در این چند سال از فعالان حقوق زنان بودند ، چه آن هایی که دستگیر شدند ، چه آن هایی که آزاد شدند ، چه آن هایی که خود را فمینیست می خوانند ! چه زنانی که نسبت به این موضوعات بی تفاوت اند و چه نماینده ی زنی که می گوید 12 ماه در مجلس به مردم خدمت کردم حالا اگر یک روز( 8 مارس ) حرف نزم ، چیزی نمی شود ! همه کنشگرانی هستیم که به مراتبی مغلوب ساختار های حاکم بر خانواده و جامعه شده ایم . " دیگران " آنقدر در ساختن"هویت زنانه"مان موثر بودند که خواسته یا ناخواسته بعضی وقت ها یا تمام اوقات به انتظاراتشان پاسخ داده ایم اگر نه ، برچسب هایشان را تحمل کرده ایم . شما را نمی دانم ! اما من ترجیح می دهم در درجه ی اول یک انسان باشم و راه هایی را پیدا کنم تا تسلط هویت زنانه را بر خودم کم کنم شاید حتی زمانی تحمل برچسب را ترجیح دهم

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]