Saturday, May 30, 2009

 

تصاویری محدود از روز و نه شب های قبل از انتخابات

















این تصاویر محدود است به دو خیابان ( ولیعصر و شریعتی ) و دو میدان ( قدس و تجریش ) ، محدود است به دو زمان (روز و عصر) . شب خیابان ولیعصر بسته است . احمدی نژاد، کروبی و میرحسین چسبیده به شیشه ها و گرفته شده در دست های ماشین سواران می روند و می آیند . اعتماد ملی هم اکثر بنرهایش جمع و پاره شده . متاسفانه نتوانستم از آن ها عکس بگیرم . اما رضایی اخیرا بنر خود را آویزان کرده است

Thursday, May 28, 2009

 

مصرف « سبز » تبلیغاتی

فضای خوبی است . یادآور دوازده سال پیش ، به خصوص برای نوجوانان و جوانان . در میادین اصلی و خیابان های منتهی به میادین به شما تبلیغات انتخاباتی می دهند . جوانان ایستاده اند و با هم حرف می زنند و به سوالات رهگذران پاسخ می دهند . همه شان خوشحالند ، بزرگ شده اند ، « یکرنگ » و یک شکل اند و « متمایز » . از یکی دو ماه پیش «ما هستیم » ها روی دیوارجای گرفته بودند ، درست شب قبل از اول خرداد بود که دیدم ماشین ها را تزیین می کردند «میرحسین موسوی» . شنبه دوم خرداد بنرهای بزرگ کروبی و کرباسچی از ستون های شهری بالا رفته بودند . ایستگاه های اتوبوس پر از عکس کروبی بود و میرحسین هم به دیوارها و درها چسبیده شده بود . شهرداری پس کجای این آغاز انتخاباتی قرار گرفته است ؟
یکشنبه تک و توک پارچه های نوشته شده شهرداری «محل الصاق پوسترهای تبلیغاتی» را می شد دید ، اما زیاد نبودند . کاندیداها هنوز همه به در و دیوار ها چسبیده اند نه در جایگاه های مشخص شده شان . دو روز هم نگذشته بود کروبی و میر حسین پاره شدند . کروبی و کرباسچی به پایین آمدند ، پاره شدند ...!!!پوسترهای روی دیوارهم یکی بعد از دیگری کنده و پاره می شوند. شهرداری کجاست ؟
این جا ( خیابان ولیعصر و خیابان شریعتی که به میدان تجریش و میدان قدس منتهی می شوند) احمدی نژاد نیست جز یک پارچه نوشته ی «ستاد مردمی محمود احمدی نژاد» با دو شماره تلفن . کروبی هم این جا کمتر است و رضایی را اصلا ندیده ام . چهارشنبه صحنه ی تبلیغات در فضاهای مشخص شده ی شهرداری «داد می زد» : ما به دکتر احمدی نژاد رای می دهیم ، احمدی نژاد ، احمدی نژاد = مردم _ این ها دست نوشته ها یا شابلون نوشته هایی با رنگ سیاه است - و با رنگ سبز -همان جا- دست نوشته هایی که به مقاومت برخاسته اند : میر حسین ، میر حسین موسوی رای ماست ، خاتمی = میرحسین ، میرحسین = کنار زدن گشت ارشاد ، از بین رفتن گشت ارشاد صد در صد تضمینی با میرحسین موسوی . گویا عکس ها ی بی کلام پاسخ گو نیستند . هنوز فضای بی کلام در حاشیه است . این روز ها همه نیاز به کلمات با صدا(حرف و صحبت) و بی صدا(نوشتار) دارند . همه پاسخ هم را می دهند . باید حرف زد و نوشت . فضاهای تبلیغاتی شهرداری کمتر روی خود عکس دارند ، همه سفید مانده اند برای نوشتن و پاسخ یکدیگر را دادن . به نظرمن این دوره تنها فضای مصرف است که می تواند بی کلام و بی صدا سخن بگوید . تبلیغاتی که به کالای مصرفی تبدیل شده با استقبال بیشتری روبه است و جوانان دوستدار تمایز مصرفی را به سمت خود کشانده است . روبان/پارچه ی سبز معنا و کارکرد مذهبی اش را کمرنگ کرده و کارکرد اجتماعی یافته است . مذهبی باشی یا نباشی سبز شده ای . پسر باشی یا نباشی تی شرت سبز را می گیری روی تن یا روی مانتو می پوشی ، شال سبز را سرت می کنی یا دور گردندت می بندی . در این هفته اما مذهب ات در کنار رنگ سبز با روبان یا پیراهن/تی شرت سیاه ات کارکرد اجتماعی اش را پررنگ نشان می دهد . می توانی اقلیت باشی تا با مصرف سبزت تمایز بیابی و مقاومت کنی چه کل ماجرا را بدانی و چه ندانی . از خودت که بگذری ماشینت هم نشانه ی شناختنت است . پوستر به آن می چسبانی و سبزش می کنی . چه هیجانی دارد وقتی جوانان سبز پوش پوستر به دست را در خیابان یا ماشین ها می بینی . با لبخندی از کنارشان می گذری ، گفته اند این نوع تبلیغات خلاف قانون است - شش روزی بود که از شروع تبلیغات می گذشت، چه دیر...!!- اما خوشحالی که هنوز این آدم ها را در خیابان می بینی . خوشحالی که کروبی و میرحسین کنار هم تبلیغ می شوند و خوشحالی مردمی هنوز هستند که با هم درباره ی تنور داغ انتخابات ایستاده در خیابان گفت و گو می کنند . اما وقتی به درون ات می نگری در آن انتها کمی دلت می لرزد و نگرانی . این بار کدام یکی غلبه کرده اند باز هم فقط احساسات یا خرد هم در کنار خود دارد؟

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]