Sunday, February 18, 2007

 

!!!!!! بخوانیم 29 بهمن ، بگیریم 14 فوریه ؟








مدتی در این فکر بودم که این پست را چگونه بنویسم ، ذهنم با مسائل دیگری هم گرم بود ، اما باید می نوشتم .نمی خواهم تحلیل کنم ، توصیف می کنم

ده سالی می شود که سنت ولنتاین در ایران حضور گسترده ای دارد و در میان عشاق جوان مریدان زیادی یافته است ، آن زمانی که این روابط قبیح تر از امروز بوده است . سه سالی هم می شود که در جستجوی شکل ایرانی ( باستانی ) اش هستیم . 29 بهمن روز سپندارمذگان . حتما این پیام کوتاه اینترنتی یا موبایلی را گرفته اید : " ولنتاين(25 بهمن ماه) يا سپندارمذگان(29 بهمن ماه).... ولنتاين روز عشاق غربي و سپندار مذگان روز عشاق ايراني(ايران باستان--- حتي قديمي تر و تاريخي تر از ولنتاين)... کداميک را انتخاب مي کنيد.... 25 بهمن يا 29 بهمن ماه روز عشاق را جشن ميگيريد؟ لطفا براي زنده نگاه داشتن تاريخ ايراني اين پي ام را براي تمام ادليست خود بفرستيد... " 14 فوریه یا 29 بهمن ؟ سپندارمذگان یا سنت ولنتاین ؟

این روز جهانی شده را به دوستانم تبریک گفتم . یکی از آن ها گفت : " برای تو هم مبارک اما معمولا کسانی به هم تبریک می گویند که ... ". یکی دیگر گفت من از ایرانی شدن این رسم بدم می آید و عده ای هم در جواب من پیام بالا را فرستادند ، خانم نسبتا جوانی در اتوبوس گفت یک سری از بچه ها به من زنگ زدند تبریک گفتند ! با لبخند کجی بر لب ادامه داد این کارها یعنی ...؟
سنت ولنتاین هم گمان نمی کرد که روزی به این شکل در قالب کالاها ( صنعت ) و مناسبات خاص درآید : روز قبل از ولنتاین - تجریش - گلفروش صاحب دکه گفت به خاطر ولنتاین همه چیز گران شده ، دیگر کسی گل را با قیمت بالایش نمی گیرد ، به جایش چند تا چیز ارزانتر می خرند . چند روز قبل تر - کتاب فروشی علیم ( شریعتی) - بخشی از فضا را به کادوهای کوچک ولنتاین اختصاص داده بود . بچه ها هم از شلوغی شهر کتاب غرب تهران می گفتند و کالاهای ولنتاینی اش . روز ولنتاین سر راه بازگشت به خانه به پاساژها سری زدم ، جایی که همه چیز قرمز بود ، جایی که پر بود از عروسک و شکلات ، بالش های قلبی و پاکت ها ی مقوایی ، زمزمه کنان : آشکارا نهان کنم تا چند / دوست می دارمت به بانگ بلند !! چه بانگی بلند تر از قلب ها ی قرمز نهفته در پاکت ها
نمادهای این روز را راحت می توان تفسیر کرد . روز ولنتاین کادوی تولد دوستم را دستم گرفته بودم ، به راحتی می شد نگاه های دیگران را معنا کرد : این پاکت کادوی ولنتاین دوست ات است
امروز کانون گفت گوی تمدن های دانشگاه الزهرا کاغذی را میان دانشجویان پخش کرد : " جشن اسپندارمذگان ، روز عشق ایرانی بر شما مبارک باد ." توضیحاتی را هم درباره ی این روز داده بود . یک هفته قبل هم در دانشگاه ، نمایشگاهی برا ی فروش کارت ، پاکت ، جعبه و بعضی کادوهای ولنتاینی برگزار شد
همه روزها روز عشق ورزیدن است .چرا فقط در یک روز عشق تان را نشان دهید . ( خانم فروزنده - معلم علوم اجتماعی دبیرستان ام - همیشه این را می گفت ) دوست ندارم ابراز علاقه ام را به یک نفر محدود کنم ، در این روز به هرکسی که دوست اش دارم تبریک می گویم . ( این جمله را هم خودم زمانی به خودم می گفتم ) صابره هم به شوخی گفت خب یک هفته ی دوستی بگیریم از سنت ولنتاین تا سپندارمذگان . این حرف ها و حرف های دیگر روی طیف گسترده ی مخالف تا موافق در ذهنم جای گرفته اند ، ... این روز جهانی بومی می شود؟ سال دیگر 29 بهمن عشق ها در سراسر شهر نمایان می شوند ؟ نتیجه ی من ... هنوز نمی دانم ... شاید سال دیگر... ؟

Sunday, February 11, 2007

 

انقلاب شما و انقلاب آن ها

انقلاب من همان خیابان است و مغازه های کتاب فروشی و دست فروش هایش با بوی خوش کتاب و انقلاب شما و آن ها همان خاطرات تان است و فعالیت ها و گفتگوی های تان وبه نظر ما ( هم سن و سال های من ) هیجانات تان . من نه کنشگر انقلابی بودم و نه فرزند انقلاب ، اما انقلاب تان را خوانده و شنیده و دیده ام . ما تا امروز کارمان این بوده که انقلاب شما و آن ها را زیر سوال ببریم چه شما و آن ها با آن شور و هیجان انقلابی تان ( که به خاطرش جان را بر کف می گذاشتید ) نتوانستید آرمان ها و ایدئولوژی تان را محقق سازید ! انقلاب شما و آن ها " مالی شد " تا چندی پیش ما هم حق ورق زدن و نقد آن را نداشتیم چه برسد به خودتان و خودشان که چند سالی است بیشتر به انقلاب و دقیق تر به آن نگاه می کنید . شمایی که متوجه بعضی از کارهای نادرست ناشی از هیجانا ت تان شدید (و خودتان هم خود را نقد می کنید ) و آن هایی که محدوده ی مالکیت شان را کمی گسترش داده اند و تصاویر انقلاب را از گذشته ی کلیشه ای اش خارج کرده و ممنوع التصویرهای سال های پیش را به تصویر می کشند . امروز که انقلاب تان 28 ساله می شود ، شما یک تحلیل دارید و آن ها یک تحلیل ، آن هایی که در انقلاب بودند و امروز طرد شده ی آن اند و خارج از ایران یک تحلیل . عده ای هم که هنوز سوالشان این است که چگونه می توانستیم جلوی انقلاب را بگیریم
نزدیک 30 سال می گذرد، به نظر من برای خارج شدن از کلیشه های تنها نتایج مفید انقلاب کمی دیر شده است . برای ما انقلاب شما همه اش خوب و مفید مثل نوشته های کتاب تاریخ مدرسه نبوده ، در کنار تفاوت ها و نکات مثبتش شباهت هایی هم با حکومت قبلی پیدا کرده . من تا سال پیش همه ی این انتقادات را به شما و آن ها وارد می دانستم ( اگرچه هنوز بعضی شان را قبول دارم ) این که چرا شما خودتان دیر مننقد انقلاب شدید و چرا آن ها سایر انقلابیون را فراموش و حذف کردند . شعرهایشان را پخش کردند اما هیچ چیز از دیگر یاران انقلابی که سهمی از انقلاب نبردند و حتی خیلی چیزها را هم از دست دادند نگفتند !!!!! امسال اما آرزوی دست نیافتنی و خیالی بزرگ را در سر پرورانده ام : "کاش می شد در میان جماعت ها ی مختلف انقلابی حضور پیدا می کردم ، حرف ها و تصمیمات شان را می شنیدم و خودم را جای آن ها می گذاشتم . آیا من هم اگر آن زمان جسم و روح می داشتم کنشگر انقلاب می شدم ؟ صابره گفت:" به احتمال زیاد من چپی می شدم ". من چه ؟ چریک می شدم یا مجاهد یا ...!! " خب می توانی بروی کتابخانه و یک دوره روزنامه های قبل و بعد از انقلاب را بخوانی " صابره این را در جواب آرزوی دست نیافتنی ام گفت . " درست است که تا حدی این مطالعه من را در آن فضا قرار می دهد ، اما ... توانایی حضور در آن فضا ... تجربه ی دیگری است !!!!!!! " . تصمیم ام را می گیرم در یک فرصت مناسب حتما این کار را خواهم کرد ، تخیلم ام را قوی تر می کنم تا با مطالعه ی آن دوره بتوانم شرایط شما و آن ها را درک کنم ، چه با تمام انتقادات ام به شما و آن ها به نظرم می آید ما هم باید خودمان را برای انتقادات آیندگانی که از هیجان شما و انفعال ما می پرسند پاسخگو باشیم

Monday, February 05, 2007

 

"جامعه شناسی هنر بدون حضور "جامعه

توضیح عکس : نمایشگاه عکاس های جمشید بایرامی ، ضلع جنوبی دانشگاه تهران . شروع خوبی برای دموکراتیزه کردن هنر
امروز می خواستم ساعت 20: 10 در فرهنگستان هنر در خ . و لیعصر باشم یعنی همزمان با آغاز اولین سخنرانی . یک ساعت و پنج دقیقه تاخیر داشتم که هم خودم مقصر بودم و هم او، مقصر همیشگی، ترافیک . محیط گرمی بود .البته منظورم بیشتر به چیدمان سالن است. سالن خیلی بزرگ نبود ، سخنرانان و شنوندگان رو ی در روی و نزدیک بودند ، هر کس راحت سوالاتش را می پرسید و جوابش را می شنید.حیات قشنگی هم روبه رویمان بود .من به سخنرانی چهارم رسیدم . فکر کنم برنامه به موقع شروع شده بود ، سخنرانان حتی کمتر از زمان خود صحبت کردند و زمانی را هم با سوالات گذراندند .
از تفاوت نقاشی دوران سنتی و مدرن سخن به میان آمد . از هنر سفارشی شاهان تا حلقه ی هنرمندان نوگرا - که هنرشان را در گالری های پنهان در کوچه و پس کوچه ها ارائه می کنند از حلقه ای که در دنیای خاص خود از هنرهای مردم پسند دوری می کند - ، تا هنر مردم پسندی - که مکان های پررفت و آمد را فتح می کند : "مثلا نقاشی- خط ها و مینیاتورهایی که از خ .منوچهری به خیابان ها ی ولیعصر، تجریش ، جردن و... کشیده شده اند " - ، از سرمایه ی نمادینی که نوگراها به دنبالش اند و سرمایه ی مالی ای که هنرمندان مردم گرا جستجویش می کنند( تحقیق مشترک خانم راوردراد و آقای افسریان ) . محمد رضا جوادی یگانه از تفاوت سینمای ایران و آمریکا گفت اینکه فیلم های ایرانی بر خلاف نوع آمریکایی مشروعیت بخشی سیاسی ندارد و منجی را خارج از سیستم جستجو می کند . به خصوص بعد از خرداد 76 که عدم اعتماد میان هنرمندان و مدیریت فرهنگی ، علیه حکومت شدن هنرمندان و پایین آمدن مشروعیت نظام سیاسی بیشتر شده است . گریزی به رمان هم زده شد ، " رمان تاریخگرا " رمانی که در آن " شاهد روایت نسلی هستیم در قالب یک خاطره شخصی " یا شواهد یک شاهد ما جرا . مقایسه ی سه رمان برجسته ی تاریخگرا بر اساس نظر باختین : چند صدایی شدن رمان و کمرنگ شدن اقتدار نویسنده . نادر امیری گفت : در این جریان شوهرآهوخانم آغاز خوب و ناموفقی بود، سووشون جریان را به اوج رساند و چراغ ها را من خاموش می کنم رجعتی داشت به تک صدایی شدن آن هم از نوع درون گرا . "گویا در ناخودآگاه این رمان ها شخصیت ها باز تولید می شوند" . آقای پرستش با نظریات بوردیو به شعر سری زد و از تناقض گویی نیما ، فروغ ، هدایت و شاملو گفت و این تناقض را ناشی از جایگاه حوزه ی ادبیات دانست که " در نیمه پایینی حوزه ی قدرت و نیمه ی بالایی حوزه ی طبقات اجتماعی قرار گرفته بود " . از موسیقی و نمایش نامه هم حرف زدند ، اما ... این حرف ها ... !!!!!!!!! وقتی جلسه تمام شد همه اش به این فکر می کردم : " نتیجه ی این جلسه چه شد ؟ " هنر هنوز در ایران عمومی نشده ، با وجود موانع آشکار و پنهان حوزه ی هنر این حرف ها ما را به چه کار خواهد آید ؟ ( نمی خواهم بگویم که جایگاهی ندارند، ارزش یک کارپژوهشی به جای خودش اما این بحث ها صرف صحبت ها یی بود روشنفکرانه که امروز عصر تمام شد ! ) ... بعد از جلسه هم متوجه شدم که دکتر شریعتی به عنوان اولین سخنران از فواید و مضرات دموکراتیزه شدن هنر گفته است


خیابان ولیعصر را با یکی از دوستانم با لا می آمدیم و در باره ی جایگاه جامعه ی نبوده در این همایش حرف زدیم ، به نظرم این هم حلقه ی بسته ای بود از روشنفکران و نگاهی دور از میدان واقعی به هنر! گفتیم هنری که درباره اش حرف زدند چه معنای مشخصی داشت ، کدام سیاست ها آن را حمایت می کنند؟ سوالات دیگری با خارج شدن از آن جمع و در برخورد با جامعه در ذهنم شکل می گیرد . آن جمع و مانند آن ها مدت های زیادی است از هنر ، آسیب هایش و تحقیقاتشان می گویند اما بیرون این حلقه دوری از هنر هنوز هنوز هنوز در میان مردم زنده است . بخشی از موفقیت جریان قدرت به دلیل حضور در میان مردم است . این جمله را ( نقل به مضمون ) چندی پیش دکتر گودرزی بعد از کلاس گفتند . این حضور کی می خواهد در هنر رخ بنمایاند ؟

Thursday, February 01, 2007

 

حسین از آن چه کسی است ؟


همچنان موضوع تازه است و همچنان هم تازه خواهد ماند ، تا زمانیکه بحران فرو نخوابد! دهه ی اول محرم تمام شد ، امسال حسین از آن چه کسی بود ؟ حسین باز هم مثل سال های گذشته بود تنها شمایلش شکسته شد ! ( ارزشی نگاه نمی کنم ) . حسین را دیگر نمی توان با همان تفسیرهای وحدت بخش گذشته شناخت چه دیگر نه انقلابی در راه است و نه جنگی . حسین امروز دیگر نه چریک است و نه شورنده ی برهم زننده ی ظلم و نه انقلابی . به نظرم دیگر حسین با فردیت ها تعریف می شود نه با سطحی کلان ، حسین دیگر برای گروه های خرد معنا های متفاوت می یابد .حسین برای یکی سربند بستن و هیئت رفتن است ، برای یکی پشت دسته راه افتادن ، زنجیر و طبل زدن ، شمع روشن کردن و دیداری با دوستان تازه کردن ، میدان محسنی رفتن و آهنگ های مذهبی پاپ گوش دادن است ، برای دیگری حسین یک دهه از این خانه به آن خانه رفتن و غذای نذری گرفتن است ، برای عده ای هیجان برپا کردن تکیه و شاید رقابت با دیگر تکیه ها باشد و... . حسین با زمانش تغییر داده شده است ، گویا پیام های عاشورا ، وحدت ، شجاعت و... پاسخگو ی نیازهای زمانه نیست .در این جا حسین پاسخگوی نیازهای زمان می شود نه چیزی دور از دست. حسین وماجرایش یک " فرم " می شوند نه یک محتوا . او گزاره ای شده است با هزارها تفسیر نه لزوما صحیح یا غلط

این کنشگران اند که در بستر زمان و محیط اجتماعی در حال تغییر در فراگرد کنش ، به وسیله ی معانی عموما پذیرفته شده ای که خود آن را تولید و باز تولید می کنند ، نه تعیین که هدایت می شوند . آن ها هم می توانند معاتی را همانگونه که هست بپذیرند و هم می توانند در آن دخل و تصرف کوچک و بزرگی داشته باشند. همانطور که بلومر معتقد است " این فراگرد گروهی در زندگی اجتماعی است که قواعد را ایجاد و حفظ می کند نه اینکه قواعد ، زندگی گروهی را ایجاد و حفظ کنند"

اگر حسین امروز شکل بحران به خود گرفته است باز هم همان اشتباهات گذشته در برخورد مقطعی با بحران های اجتماعی دیده می شود . اگر این مراسم و تشریفات یک جوشش از درون است ( به گواه شواهد تاریخی )جز از درون از بین نخواهد رفت

یاد حرف زیبا کلام افتادم ، او می گفت آن کشورهایی که پیشرفت کردند عقل و دانش خود را به کار گرفتند ما هم می توانیم همین کار را بکنیم . برای حفظ و پاسداشت این رسم و آیین کهن( تعزیه خوانی ، دسته راه انداختن ) نه تنها در داخل مرزها که در خارج آن به تبلیغ فرهنگی اش پرداخته و یک ماه توریستی (علاوه بر مذهبی بودنش) از آن بسازیم

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]