Wednesday, October 10, 2007

 

! حمله ي تصاوير کلان شهري

ساعت 7:40 صبح - پل مديريت
مدت هاست که ديگر با هدف مبارزه منتظر اتوبوس بليطي نمي شوم . مدت هاست اتوبوس بليطي با ريالي فرقي ندارد ، هر دو شلوغ اند و با يک سرعت در خيابان حرکت مي کنند . سه ماهي مي شود پله هاي برقي پل عابر پياده خراب است . همه سريع بالا مي روند . گام ها تند برداشته مي شود . " راه رفتن يک نوع کار اجتماعي است ". جهت ، فاصله و حالت جسماني معنايي دارد . خيابان ده ونک خلوت است . بر خلاف هميشه کمتر دانشجو و دانش آموزي ديده مي شود . کلاس دانش آموزان
از ساعت 9 شروع مي شود ! و دانشجويان طبق بخشنامه ساعت 8 کلاس دارند . چقدر خلوت بود ؟
قبل از ساعت 8 و بعد ازساعت 10 صبح -دانشگاه الزهرا
با بچه ها صحبت کردم . دوستان دور بعد از سلام واحوالپرسي پرسيدند هنوز دانشجويي يا نه ؟ کار مي کني ؟ ... موفق باشي . سال ديگه نوبت شما . از رضايت بچه ها از تحصيلشان مي پرسم چه آن هايي که اين جا ماندند و چه آن هايي که به دانشگاه هاي ديگري رفتند . اکثرا منتقدان پذيرنده ي شرايط اند با محوريت خود کنشگرشان به اميد رسيدن به هدف هاشان ( آرمان هاشان) . گويا تصويري از شکل پوشش مطلوب يک دانشجو نتايج مورد انتظار را نداشته است . پارچه نوشته هايي نصب کرده اند : 1- مانتوي گشاد 2- شلوار بلند 3- مقنعه 4- ساده و بي آرايش !! خنده ام گرفت ! من و دانشجويان ديگري روسري سرمان بود . زهره از شرايط علامه گفت و حضور دختران تذکر دهنده در محوطه ي دانشکده ! ياد پاسخ دانشجويان به سوالات پرسشنامه ام ( توضيح شکل پوششان ) افتادم . استفاده از کلماتي با معاني نسبي " ساده " ، " موقر " ، " سنگين " . اين کلمات يعني چه ؟
ساعت 4:45 بعد از ظهر - پل مديريت
عجله يي نداشتم براي همين سوار تاکسي نشدم . منتظر اتوبوس شدم . ريالي و بليطي هيچ فرقي ندارند ، همه شلوغ اند و جاي نشستن نيست . تنها هفت برابري تفاوت هزينه دارند . ده دقيقه يي ايستادم . روي پل عابر پياده پاهايي را مي ديدم که ديگر سرعت صبح را نداشتند و به آرامي گام بر مي داشتند . تا افطار دو ساعتي مانده بود . چقدر آرام بودند آن هايي که تنها يا با هم مي رفتند . " راه رفتن يک نوع کار اجتماعي است " ! جهت ، فاصله و حالت جسماني هم معنايي دارد
ساعت 6 عصر - خيابان شريعتي ، ابتداي بلوار صبا
پارچه نوشته اي نصب کرده بودند با مضمون : افتتاح مدرسه ي عليرضا افشار -" اسطوره ي خبرساز"- در تاريخ 27/7/86 . مکان خيابان قيطريه . اواخر شهريور هم تعدادي تبليغ براي مسابقات سوار کاري به ياد عليرضا افشار را در همين محدوده ديدم . بعد از ماجراي هواپيما بورد بزرگي را در ميدان قدس به او اختصاص دادند. طبقه ي سوم پاساژ قائم مغازه اي نمايشگاه تمام عکس هاي اين " اسطوره ي خبرساز " شده است . از تمام کساني که در آن هواپيما بودند فقط افشار است که در سطح شهر ديده مي شود و هميشه بزرگ مي دارندش . فهيمه که خودش خبرنگار است مي گفت تنها خانواده ي افشار پي گير ماجراي هواپيما شدند و شکايت کردند و تمام آن چه در سطح شهر است کار خانواده اش است و گرنه صدا و سيما ....!!!؟
ساعت 8 شب - در اتوبوس
دو سه ساعتي بعد از افطار خيابان ها خلوت است . اتوبوس ها هم خلوت اند . ديگر در صف دو متري تاکسي هم نبايد بايستم . همه پاي تلويزيون اند !! روزنامه ها را نگاهي مي اندازم . بازهم ماجراي دانشگاه ، دانشجو و استاد بازنشسته. مجسمه ي چوبي کامبيز شريف راکه درسفارت ايران در فرانسه بود دور انداختند . " رويش " برترين مجسمه ي بي ينال مجسمه سازي ايران ويکي ازنماد فرهنگي مان در فرانسه بوده است ." درحالي که کشور درگير مسائل مهمم بحران هسته اي وتحريم است چرا بايد بودن و نبودن يک مجسمه را تا اين حد بزرگ کرد؟"!!!! نقوش برجسته ي تخت جمشيد را حراج کردند ... همه را مي خوانم . از ذهنم مي گذرد: طرح دو فوريتي بزرگداشت مولا از سوي شوراي شهر اواخر سال مولانيي که ترک ها بهترين استفاده را ازاو بردند !! حرف هاي توريست ايتاليايي که با ديدن مکان هاي تاريخي ايران فقط بغض مي کند، افسوس مي خورد و از تعطيلي اين مکان ها در روزهاي تعطيل مات و مبهوت مي ماند و ياد کشورهاي کمونيستي مي کند
بعد از دو هفته يي در خانه بودن وخبرهايي پراکنده از اوضاع و احوال داشتن ،12 ساعتي را در شهر گذراندم وبيش از هر زمان ديگر يورش تصاوير متغير و ناموزون کلانشهري را دريافتم و اين بار نوشتم

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]