Saturday, March 29, 2008

 

بحث مشترک

تعطيلات نوروز بهترين زمان براي حجم زيادي از دبد و بازديد ها است . ديد و بازديد هايي که تعداديشان سالانه اند( نوروز به نوروز) . به همين دليل بهتر است که بيش از نيم ساعت- يک ساعتي طول بکشد تا کفاف يک سال را بدهند !!!! براي من اين عيد ديدني ها صرف نظر از تکرار يک سري ديالوگ ها و برخوردها نکته اي جذاب داشت و آن جريان صحبت هاي عيد ديدني ها بود . در تمام اين گفتگوها چند نکته ي مشترک وجود داشت

با چاي اول ميزبان و ميهمان از حال و روز هم و نزديکان مشترک شان با خبر مي شدند -
همزمان با خوردن ميوه و شيريني همديگر را از اخبار داخلي و خارجي مطلع مي کردند و -
با تعارف چاي دوم بحث انتخابات و سياست داغ داغ شده بود . با ابراز خوشحالي از خلوت بودن تهران در مقايسه با استان هاي ديگر، بنزين موضوع اصلي بحث مي شد -
و بعد نوبت اقتصاد(تورم ، اقلام خوراکي وارداتي ، سرمايه گذاري و بخش خصوصي) مي رسيد
چرخش کلام به سوي آينده گاهي با چاي سوم همراه مي شد -
و نتيجه ي حرف ها ... سکوت يا نفسي عميق
صحبت کردن از وضعيت توريسم در ايران هم جز بحث هاي حاشيه اي بود که بالقوه به سياست ختم مي شد و سازمان ها و نهادها را زير سوال مي برد. اما اين بحث ها فضا ، زمان و افراد مناسب خود را مي طلبد . روز اول فروردين در خانه ي يکي از دوستان قديمي همين بحث ها پيش کشيده شد . اگرچه ظاهرمهمان ها و بعضي از صحبت هايشان جنش عقايدشان را هم مشخص مي کرد ، يکي از مهمانان جوان ، ديگري را مخاطب قرار داده بود و از تقلبات انتخاباتي ، ويژگي هاي نمايندگان تهران و توليت آستان قدس مي گفت و يک نفس پيش مي رفت . در پايان هر بخش از صحبت هايش هم به گونه اي نظر مخاطبش را مي پرسيد که گويا با او هم عقيده است !!! مخاطبش تنها در يک عبارت جواب او را داد و گفت اشتباه مي کنيد اين نماينده ها منتقدين دولت اند . آن پسر حرف خودش را ادامه داد و باز نظر آن آقا را با تاکيد جويا شد . مخاطب که سعي مي کرد سکوت کند و جواب ندهد با لبخند معناداري گفت جاي اين بحث ها اين جا نيست . پسر حرف خود را داشت ادامه مي داد که چاي دوم را آوردند . ميزبان نشست و با صداي بلند بگونه اي که همه مخاطبش شوند ماجرايي را که اخيرا برايش اتفاق افتاده بود تعريف کرد

Friday, March 21, 2008

 

سال86

شايد کمي براي جمع بندي سال گذشته ديرباشد اما بايد بگويم آخر سال واقعا شلوغي داشتم . وقتي به همه وعده ي زمان بعد از کنکور را مي دادم چندان به فکر کوتاه بودن زمان موعود نبودم . وعده هايي بود که بايد قبل از سال جديد انجام مي شد . اگرچه به وعده هاي اصلي عمل کردم اما وعده هاي کوچکتر هنوز مانده اند
در يک نگاه کلي سال گذشته برايم خيلي خوبي نبود اگرچه تجربه هاي خوبي هم در آن کسب کردم . گفتم سال « پررفته اي » بود . خيلي خوب نگاهم نکردند ! گفتم افراد زيادي امسال رفتند ، هم کساني که عمر به کمال داشتند و هم آن ها که به کمالش نرسانده بودند . سال سخت درگيري با بيماري و نگراني زياد خانواده ام . سال تمام شدن دوره ي کارشناسي وتلاش يک ماهه براي فهم شرايط جديد ، سالي که در انتهاي سال تحصيليش تشريح خودم با ابزار چهارساله بهترين نتيجه اش بود . چهارماه عزيز سال 86 با شب نشيني ها و روزنشيني هايش با جامعه شناسان . سالي که پاييز را براي اولين باردوست داشتم و از زمستان سخت و طولاني اش دلزده شدم . سال سخت سياسي ، اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي و... سال نزاع دشوار اميد و نا اميدي در من و درنتيجه تلاش براي واقع بيني و اميدواري براي ادامه ي حرکت و تداوم ياقتن . سالي با دوستان جديد و متفاوت از دوستان قبلي ، سال تجربه ي يک محيط آموزشي جديد و سال بهتر شناختن خودم و محيط پيرامونم و سالي که در روزهاي پاياني اش اميدواري ام را به شدت زير سوال بردم و خوش بيني ام را متهم کردم . ساعت 22:15 29 اسفند يکي از دوستانم را بعد از مدت ها ديدم . گفتم امسال سال خوبي نبود اميدوارم سال ديگر بهتر باشد او هم مثل بقيه به من گفت « امسال نواقص زيادي داشت ، پر نقص بود . » گويا همه ي کساني که آخر سال با آن ها صحبت کردم تجربه ي مشترکي از سال 86داشتند . همه ناراضي بودند بيشتر از ميانگين نارضايتي شان !!! اميد و نااميدي باز هم هم قدم مي شوند سال 87 چه خواهد شد ؟

Saturday, March 08, 2008

 

!نگه داري از فرزندان کاري زنانه است

نقطه گذاشتم . ازشان تشکر کردم مثل پايان همه ي نامه ها . اسمم را هم نوشتم . نبايد بيش از 150 کلمه مي شد . سه - چهار بار متن را خواندم و جملات را تغيير دادم . آخر سربا 155 کلمه تمامش کردم . با وجود اين که سال ها ي زيادي است با اين محدوديت آشنا هستم اما به تعداد انگشتان يک دستم اين قاعده را رعايت کرده ام ،هميشه سخت بوده است جلوي آنچه را که جاري شده بگيرم آن هم از اين نوع . هميشه موضوعي که کمتر به آن فکر کرده ام و يا اصلا به آن فکر نکرده ام وجود دارد( که يا موضوع نوشتن مي شود و يا موضوع حرف زدن ). موضوع نامه اي هم که بايد مي نوشتم از همان موضوع ها بود . قرار بود فرض کنيم در مجله اي مطلبي نوشته شده است با اين موضوع :«مردان مانند زنان نمي توانند از فرزندان نگه داري کنند»، بايد نظرمان را دراين باره مي نوشتيم . به نظرم موضوع جالبي بود . بسيار روشن بود که بايد با اين موضوع مخالفت کنم . بچه ها از هم مي پرسيدند چه بايد بنويسند. مخالفند يا موافق؟ يکي از بچه ها گفت درتاکسي آقايي مي گفت :" چون به هر حال خانم ها بيشتر در آشپزخانه اند ، بايد شير آبي بگذارم که راحتي خانمم را فراهم بکنه " . يکي ديگر گفت اين هم از همان استدلال ها است...!!!! برايم جالب بود که چرا بچه ها از هم سوال مي کنند که چه بايد بنويسند !! خب هرکس عقيده ي خودش را مي نويسد،همين . اما زمان نوشتن سخت بود . فقط مي دانستم مخالفم اما به چه دلايلي ؟ خيلي زياد به دلايلش فکر نکرده بودم ...!! نصف روز فکر کردن به اين موضوع هم کافي نبود
شروع کردم . به دو دليل با مطلب شما مخالفم : 1- درست است که از نظرزيستي-رواني 9 ماه بارداري بر علاقه ي مادر بر فرزندش تاثير مي گذارد اما کافي نيست . شما در متن تان کاملا تسليم تفکرات قالبي فرهنگمان شده ايد و در مقابل، مثالي از کشورهاي ديگر نياورده ايد . ( نمونه هايي از کشورهاي اروپايي که من از آن ها مطلعم خلاف گفته ي شما را ثابت مي کند) . 2- شما به مسئله ي تقسيم کار زنان و مردان در سال هاي اخير اصلا توجهي نکرده ايد . کار همزمان مردان و زنان در داخل و خارج از خانه مي تواند خط بطلاني بر استدلال شما باشد . مسئله ي اصلي، پذيرش نقش و دروني شدن وظايف مربوط به آن است . زمان و استلزامات آن انتظارات و توقعات ديگران را تغيير مي دهد . از سقف کلمات هم عبور کرده بودم و ديگر نمي توانستم بگويم معتقدم مردان مي توانند تمام کارهايي را که زنانه خوانده مي شوند انجام دهند وهمينطور برعکس . محل بحث همان «تکميل جنسيت» وتوافقات اجتماعي زنانه و مردانه است

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]