Monday, June 22, 2009

 
در آن زمان که رژیمی جنایتکار قواعد قانون را به کلی زیر پا می گذارد، در آن زمانی که جرم و جنایت مجاز شمرده می شود ، در آن زمانی که عده ی معدودی که فراتر از قانون هستند می کوشند دیگران را از شان و کرامت و حقوق اولیه شان محروم کنند ، اخلاق مردمان عمیقا آسیب می بیند . رژیم های جنایتکار به خوبی از این امر آگاهند و آن را می شناسند و سعی می کنند با ایجاد وحشت شرف و رفتار اخلاقی آدمیان را به مخاطره اندازند ، شرف و اخلاقی که بی آن جامعه ای ، حتی جامعه ای تحت حکومت چنین رژیمی نمی تواند بپاید . اما بر همگان معلوم شده است که ترور و وحشت وقتی که مردمان انگیزه ای برای رفتار اخلاقی دارند نمی تواند به جایی برسد یا چیزی به چنگ آورد
کلیما ، ایوان ، روح پراگ ، خشایار دیهیمی ، نشر نی ، تهران ، 1387
بخش هایی از صفحات 24-25

Tuesday, June 02, 2009

 

!... «حماسه آفرینی نخواستن ها»

مگر می شود در این فضا هیجان زده نشد. هر چقدر عقلانیت تلنگر می زند اما احساس هم بی کار نمی نشیند با این همه احساسات مردم نمی توانی در درونت خوشحال نشوی اما می دانم هیجانات من با سر پایین خود را ابراز می کنند . چرا این گونه شده ام ؟ در عمر انتخاباتی ام این دوره سومین دوره ای خواهد بود که برای ریاست جمهوری رای می دهم . اما ... چرا انقدر سخت شده است ؟ نگرانم ... نگران آینده . نگران فردا و فرداهای انتخابات
فرصت را از دست ندهید . همیشه ایام تبلیغات انتخاباتی مهم و پر هیجان است . دیگر بس است ، لطفا شب ها بدون ماشین شخصی هم به خیابان ها سر بزنید تا کمی هیجان زده شوید ، کمی بحث کنید و استدلال آورید . دیگر از نوشته های در و دیوار چیزی نصیبتان نمی شود . تکراری شده است . حالا نوبت حرکت است ، حرکت های شبانه که شب به شب بیشتر خواهند شد
ساعت 7:30 پیاده روی خیابان انقلاب -چهار راه ولیعصر: جوانان از سنگ های پاده روی تئاتر شهر بالا رفته اند ( از گشت ارشاد ثابت آن جا خبری نیست ) . کافی است دستبندها و سربندهایشان را دید و پوسترهای تبلیغاتی شان را . همه طرفداران رنگ سبز می حسین بودند و با شور و حرارت حرف می زدند . سر خیابان ولیعصر به سمت میدان ولیعصر هم گروه دیگری ایستاده بودند با شور و شوق . سر خیابان شانزده آذر در انقلاب هم همینطور بود . هوا روشن است و صدای ماشین ها زیاد . اتوبوس های شلوغ خط ویژه که می گذرند چندین دست آویزان به میله را می بینم که دستبند سبز دارند . تصویر قشنگی است
ساعت 9 خیابان انقلاب خلوت است ، کتابفروشی ها بسته شده اند . هوا تاریک شده است . به سینما بهمن که می رسم صدای همههمه می آید . چندین حلقه ی جمعیتی درست شده است . مردم به راحتی خیابان حرف می زنند . همان هایی که همیشه با سرعت و بی تفاوت از اطراف هم می گذشتند حالا دور هر حلقه ای می ایستند و چندین دقیقه وقت می گذارند تا نظرشان را درباره ی سال هایی که گذشت و سال های پیش رو بگویند
یکی از دوستانم را می بینم در جواب چه می کنی من می گوید : آمده ایم درباره ی تحریم با مردم صحبت کنیم اگرچه رای دادن کسی را هم زیر سوال نمی برم و همه محترمند . می گوید باید فشار مدنی زیاد شود تا «این ها» خواسته های ما را بپذیرند . دانشجوی شاکی امیر کبیر هم به جمع ما اضافه می شود و از تجارب تلخ خودش و بی برنامگی تحریم کنندگان و باهوشی کار به دستان که از دو سال پیش شرایط را برای انتخابات فراهم کرده اند، می گوید . براین باور بودند که فشار مدنی باعث شده آن ها این وقت شب بدون دخالت نیروی انتظامی و بر هم خوردن تجمع شان به راحتی صحبت کنند ! در حالیکه به گمانم دادن آزادی های این چنینی «تنها» قبل از انتخابات را نادیده گرفته اند . آن طرف تر میرحسینی هاهستند و کروبی یی ها . یاد دور دوم خاتمی افتادم و انتخابات مجلس دوره ی او ، تجمع در میادین برای تشویق مردم به مشارکت . می خواهم به سمت تاکسی ها بروم که حلقه ی دیگری می بینم . خیلی جالب است!!!نکته ی مثبتی است . احمدی نژادی ها هم به آن ها اضافه شده اند . پسری می گوید من را یک ماه است به دادگاه می برند هنوز نفهمیدم جرمم چیست . خانمی بی چادر اما با حجاب کامل می گوید : «من خودم دور پیش به او رای دادم . چه کار کرد؟ حق السکوت می گیرد مفسدین اقتصادی را اعلام نکند . اگر امشب اعلام کرد من به او رای می دهم » . آقایی گفت : «چرا خانم کار کرد مسکن گرون شد . اجاره ی 300 تومن من شد 500 تومن . قدرت خرید ندارم» . آن خانم با تایید حرف آن آقا به حرفش ادامه داد: «مشاورش گفت ما با اسرائیل دوستیم . هیچ چیز به او نگفتند» . حلقه ها کم کم جمع شدند . دختری فریاد زد : بچه ها بریم میدون ولیعصر
چرا؟ چرا فقط همین چند روز می ایستیم و جدی با هم حرف می زنیم و مسئله ی مرگ و زندگی را به پیش می کشیم ؟ چرا همین حلقه ها برای کارهای دیگر در خیابان جمع نمی شوند؟ چرا جز در مورد انتخابات و نه عملکرد دولت ها بعد انتخاب شدنشان تجمع نمی کنیم و با هم حرف نمی زنیم؟ چرا زود می گذریم و فراموش می کنیم و گاه شاید تکرار؟
ساعت 10:10از پارک وی تا میدان تجریش ترافیک سنگین است . سمت راست خیابان پر از صدای بوق است و شادی و موسیقی و خنده . اما گروه دیگری هم به این شادی ها ی خیابانی و هیجان آور اضافه شده اند که منتقدش بودند . حامیان احمدی نژاد . مردانی سیاه پوش با محاسن ماشین هایشان را تزیین کرده اند . دخترانی در ماشین هایشان احمدی نژاد را تبلیغ می کنند که اگر پیاده شوند (مطمئنم) گشت ارشاد می گیردشان... کسانی به این فضا می پیومندند که (مطمئنم) اگر ازشان بپرسیم برنامه های آقای فلانی را می دانی ، خیره نگاهت می کنند . همه شادند ، صدای یار دبستانی بلند است . پسرهای جوان در کنار هم راه می روند و دکتر ، موسوی و کروبی را پخش می کنند . عده ای هم فقط دنبال پوستری می گردند تا بچسبانندش و خیابان ولعصر را دور بزنند . هر تبلیغی که باشد ، مجوزی است که تا پاسی از شب با آن در خیابان ها دور بزنند و از زندگی برای لحظاتی لذت ببرند . ساعت 10:30 هم گذشته است اما گویا کسی برای دیدن مناظره نرفته است . پلیس ایستاده و فقط مردم و ماشین ها را هدایت می کند . نکات مثبتی در مشاهدات امروزم داشتم : مخالفین این شادی ها خودشان به این جریان پیوستند ، خودشان حلقه ی گفت و گوی خیابانی تشکیل دادند و سعی کردند استدلال بیاورند . حلقه های همدیگر را به هم نزدند حتی تحریمی ها . پلیس هم دیگر(در این روزها) مانع شادی کردن جوانان نمی شود . اما همین جریان ها می توانند یکی دو ماه دیگر هم وجود داشته باشند ؟ این انرژی ها چند ماه دیگر چگونه تخلیه می شود؟ اصلا فضایی برای آن به وجود خواهد آمد؟ خوشحالم این فضا را دوست دارم اما نگران ترم می کند و این بار می ترسم از هیجان هایی که زود فرو می نشیند . نگرانم از آگاه نبودن و آگاه نشدنمان، از هیجانی که همیشه غلبه می کند چه در پیروزی و چه در سرکوبگری و...!!؟
-----------------------------------------------------------------------------
این جمله را در یک بحث انتخاباتی با اس ام اس گرفتم . نقل به مضمون اس ام اس : ما هیچ وقت برای آنچه که می خواهیم به پا نمی خیزیم ، گفت و گو و تجمع نمی کنیم . برای نخواستن ها و سلبی بودن ها اما همیشه آماده ایم

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]