Thursday, April 16, 2009

 

!... سال های











تورق روزنامه هایی که اصلا در دوران انتشارشان نبودم و فهمیدن فضای آن سال ها مدت ها بعد بسیار هیجان انگیز است (هم تلخ است و هم ... ؟ حسی متناقض است)! سفر به چهارماه نخست سال 1363 با روزنامه ی حزبی جمهوری اسلامی . صفحه ی اول روزنامه پربود از تیترهای درشت صحبت ها : امام،رئیس مجلس،منتظری،نخست وزیر و گاهی هم وزرا . کمتر فضای خالی دیده می شد . روزنامه بوی جنگ می داد ، پر از شهید بود و وصیت نامه هایشان . فقط سیاه بود و قرمز و به ندرت سبز را می شد دید . صفحه های عقیدتی ، شهادت نامه ، پیام شهدا، خانواده ، شکوفه ها، اقتصاد و کارگر، ایران، جهان، پژوهش و... . مقاله ها بی نام و نشان بودند . چه سال های ... سال های بدی بود ... . مصر و «فالانژهای» مصری و لبنان مهمترین خبرهای خارجی را به خود اختصاص داده بودند، گاهی اسرائیل و گاهی هم افغانستان . آن زمان هم (درست مثل امروز) قبل از انتخابات مجلس (دوم) خاطرات مشروطه را مرور می کردند و تاریخ مجلس در ایران ...!!! کاندیداهای حزب همه «خواهر» و «برادر» بودند . مقامات مردم را به حضور پرشور در انتخابات دعوت می کردند تا جواب دندان شکنی به تبلیغات و فضاسازی های آمریکا و همراهانش بدهند . مجلس به دور دوم کشیده شد و برخی از مقامات انتخابات سالم تر و انتخاب افراد شایسته تر را آرزو کردند
تلویزیون هیچ برنامه ای نداشت ، شاید نقطه ی قوتش برنامه های کودک و نوجوان دو شبکه بود، فقط ! چندین صفحه نیازمندی همه تخلیه ی چاه ، لوله بازکنی، فروش دستگاه های پزشکی ، تامین نیروی موسسات و شرکت ها، حصر وراثت، خرید و تملک اراضی شهری، پذیرش دانشجو و ... . شنبه ها و یکشنبه ها خطبه های عربی نماز جمعه (یا خطبه های نماز جمعه به عربی) چاپ می شد ...!! اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد بود که خبرهایی درباره ی اهمیت حجاب شرعی و برخورد با بی حجابی منتشر شد :«تذکر به زنان بی حجاب توسط خواهران و مردان توسط برادران انجام می گیرد» . هر از چندگاهی هم خبری از کوپن بود: صابون، روغن، گاز و ... . چه سال هایی بود ... آن زمان که من نبودم و سن و سالی نداشتم !! سال هایی مملو از ایدئولوژی ... کاش من ...!؟

Thursday, April 09, 2009

 

ازدواج به سه روایت

با هم به بانک رفته بودیم . معلم دوم دبستانش را آنجا دیده بود بعد از چند سال . هم خوشحال شده بود هم به فکر فرو رفته بود . می گفت بعد از یک احوالپرسی مختصر و سریع فقط پرسیده بود:«ازدواج کردی؟» گفته بود:«نه». معلمش گفته بود :«قسمت نبوده». وقتی پیش من آمد به شکلی ایستاد که خانم معلم دیگر او را نبیند . می گفت او یک معلم بود ، افسوس می خورم...!! زمانی مهم ترین فرد زندگیم بود، همان هشت سالگی . حالا بیشتر از ازدواج کردن یا نکردن من فکر نمی کند ...!! اصلا نپرسید چه کار می کنم ...!!! نقش خداوند در زندگی این آدم ها بیشتر از خودشان و دیگران است . این ها همان اختیار خدا دادشان را هم به خدا بخشیده اند... ازدواج و «قسمت»؟!! یعنی همان تقدیر . یعنی یک زندگی از پیش نوشته شده . یعنی درهر مکان و هر زمانی خدا جلوتر است یعنی دست خدا بلند تر از دست شما است یعنی بی اختیارید و بی ارده یعنی خدا به جای شما تصمیم می گیرد و یعنی شما نمی بودید بهتر از این بی ارادگی و استفاده از این اصطلاح بود . آخر... او زمانی معلم من بود . معلم هنوز هم برای من فردی است آگاه و «روشنگر» نه نماینده ی جبر وتقدیرگرایی . معلم یعنی مهمترین مرجع زندگی فرد... معلم یکی ازمهمترین اعضای خاطرات کودکی است . می گفت این روایت «تقدیر گرایانه» روایت مادرها و مادر بزرگ ها است . روایت «ماها» شکل دیگری دارد
اشتباه فکر می کرد . شاید هم چون مدعی متفاوت اندیشیدن بود سعی می کرد این مسائل را نبیند . می گفت مشاهدات و تجاربش او را به این نتیجه رسانده اند که تمایل برای ازدواج کردن در میان جوانان کم شده است . آن ها ترجیح می دهند دوران بیشتری را مستقل و مجرد زندگی کنند و مسئولیت کمتری داشته باشند . مشکلات اقتصادی و سختی دو تا شدن هم بر آن افزوده می شود . مسئله به این راحتی برایش تحلیل نمی شد . بعضی ازدواج می کنند تا مسئولیت ها و محدودیت های خانوادگی را کمتر کنند . بعضی ازدواج می کنند چون« دیگر باید ازدواج کنند» و این «شانس» و فرصت را نباید از دست بدهند . این اتفاق، پیش نویش خداوند از زندگی آن ها نیست . «شرایط به گونه ای فراهم می شوند» که خب،«شانس آورده » آورده اند ... . خداوند مستقیم «قسمت» شان را به آن ها نداده وهمدست با همسر به سراغشان نرفته است . در روایت «ماها» شانس گویا نام دیگر خداوند (قسمت) شده است و موقعیت ها و شرایط (محیط پیرامون) نه تقدیر که شاید واسطه ی رسیدن به آن باشد . در این روایت حضور خدا کم رنگ شده و تعاملات میان فاعلان و چیزی ورای آن اهمیت پیدا می کند علتی که دیگر ماورایی نیست
ماجرای دیگری تعریف کرد: داستان آشنایی منجربه ازدواج دختری با کارگردان ایتالیایی تناتر . از شانس آن دختر وضعیت خودش می گفت که پسری در جمعشان گفت این شانس نیست «دختره زرنگ بوده» ... !!! دختر دیگری هم این حرف را تایید کرده و گفته ما را اینگونه نبینید دخترها امروز خیلی زرنگ شده اند . روایت دیگر«ماها» نه تقدیر است ، نه شانس ، «زرنگی» با معنا و لحن کنایه آمیزش از توانایی ها و استعدادهای فردی فاعلان می گویند . در این روایت دختران سوژه های فعال ، توانا، با استعداد و مختار تعریف می شوند و پسران مفعولین ساده ای هستند که «شانس بیاورند طرفشان دختر خوبی باشد»...!!! این روایت را هر دو جنس پذیرفته اند . پسران بعد از واگذاری عرصه به دختران، بازی گردانی آن ها را نظاره می کنند و گاه مقهور واگذاری خودشان می شوند . شاید این دختران نا خواسته دارند ناخواسته انتقام گذشته ی تاریخی خود را می گیرند، اگرچه گمان نمی کنم تا این حد آگاه باشند... البته در این دنیای چند روایتی ، به نظر من روایت «شانس» بیشتر غلبه دارد و دیگری تنها در بین جمع های خاصی دیده می شود . تو چه فکر می کنی ؟

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]