Thursday, April 09, 2009

 

ازدواج به سه روایت

با هم به بانک رفته بودیم . معلم دوم دبستانش را آنجا دیده بود بعد از چند سال . هم خوشحال شده بود هم به فکر فرو رفته بود . می گفت بعد از یک احوالپرسی مختصر و سریع فقط پرسیده بود:«ازدواج کردی؟» گفته بود:«نه». معلمش گفته بود :«قسمت نبوده». وقتی پیش من آمد به شکلی ایستاد که خانم معلم دیگر او را نبیند . می گفت او یک معلم بود ، افسوس می خورم...!! زمانی مهم ترین فرد زندگیم بود، همان هشت سالگی . حالا بیشتر از ازدواج کردن یا نکردن من فکر نمی کند ...!! اصلا نپرسید چه کار می کنم ...!!! نقش خداوند در زندگی این آدم ها بیشتر از خودشان و دیگران است . این ها همان اختیار خدا دادشان را هم به خدا بخشیده اند... ازدواج و «قسمت»؟!! یعنی همان تقدیر . یعنی یک زندگی از پیش نوشته شده . یعنی درهر مکان و هر زمانی خدا جلوتر است یعنی دست خدا بلند تر از دست شما است یعنی بی اختیارید و بی ارده یعنی خدا به جای شما تصمیم می گیرد و یعنی شما نمی بودید بهتر از این بی ارادگی و استفاده از این اصطلاح بود . آخر... او زمانی معلم من بود . معلم هنوز هم برای من فردی است آگاه و «روشنگر» نه نماینده ی جبر وتقدیرگرایی . معلم یعنی مهمترین مرجع زندگی فرد... معلم یکی ازمهمترین اعضای خاطرات کودکی است . می گفت این روایت «تقدیر گرایانه» روایت مادرها و مادر بزرگ ها است . روایت «ماها» شکل دیگری دارد
اشتباه فکر می کرد . شاید هم چون مدعی متفاوت اندیشیدن بود سعی می کرد این مسائل را نبیند . می گفت مشاهدات و تجاربش او را به این نتیجه رسانده اند که تمایل برای ازدواج کردن در میان جوانان کم شده است . آن ها ترجیح می دهند دوران بیشتری را مستقل و مجرد زندگی کنند و مسئولیت کمتری داشته باشند . مشکلات اقتصادی و سختی دو تا شدن هم بر آن افزوده می شود . مسئله به این راحتی برایش تحلیل نمی شد . بعضی ازدواج می کنند تا مسئولیت ها و محدودیت های خانوادگی را کمتر کنند . بعضی ازدواج می کنند چون« دیگر باید ازدواج کنند» و این «شانس» و فرصت را نباید از دست بدهند . این اتفاق، پیش نویش خداوند از زندگی آن ها نیست . «شرایط به گونه ای فراهم می شوند» که خب،«شانس آورده » آورده اند ... . خداوند مستقیم «قسمت» شان را به آن ها نداده وهمدست با همسر به سراغشان نرفته است . در روایت «ماها» شانس گویا نام دیگر خداوند (قسمت) شده است و موقعیت ها و شرایط (محیط پیرامون) نه تقدیر که شاید واسطه ی رسیدن به آن باشد . در این روایت حضور خدا کم رنگ شده و تعاملات میان فاعلان و چیزی ورای آن اهمیت پیدا می کند علتی که دیگر ماورایی نیست
ماجرای دیگری تعریف کرد: داستان آشنایی منجربه ازدواج دختری با کارگردان ایتالیایی تناتر . از شانس آن دختر وضعیت خودش می گفت که پسری در جمعشان گفت این شانس نیست «دختره زرنگ بوده» ... !!! دختر دیگری هم این حرف را تایید کرده و گفته ما را اینگونه نبینید دخترها امروز خیلی زرنگ شده اند . روایت دیگر«ماها» نه تقدیر است ، نه شانس ، «زرنگی» با معنا و لحن کنایه آمیزش از توانایی ها و استعدادهای فردی فاعلان می گویند . در این روایت دختران سوژه های فعال ، توانا، با استعداد و مختار تعریف می شوند و پسران مفعولین ساده ای هستند که «شانس بیاورند طرفشان دختر خوبی باشد»...!!! این روایت را هر دو جنس پذیرفته اند . پسران بعد از واگذاری عرصه به دختران، بازی گردانی آن ها را نظاره می کنند و گاه مقهور واگذاری خودشان می شوند . شاید این دختران نا خواسته دارند ناخواسته انتقام گذشته ی تاریخی خود را می گیرند، اگرچه گمان نمی کنم تا این حد آگاه باشند... البته در این دنیای چند روایتی ، به نظر من روایت «شانس» بیشتر غلبه دارد و دیگری تنها در بین جمع های خاصی دیده می شود . تو چه فکر می کنی ؟

Comments: Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]