Friday, April 06, 2007

 

نباید از زمان فاصله بگیرم :

مثل جمعه ی هر هفته ، هفته ی پیش هم به خانه اش رفتیم چه خوب که با عید همراه بود و بهانه ی صله ی رحم به جا نیاوردن هم در روز عید دیگر وجود نداشت . عصر مشخص بود که دوست داشت دور و برش شلوغ باشد ودختر و دختر او هم آن جا باشند . گفت :" آن ها دیشب این جا بودند و امروز رفتند دنبال کار خودشان . دیگر خب نباید انتظاری داشته باشم ". با خودم گفتم : " این گونه صله ی ارحام برای من کمی سخت است ، هر هفته بخشی از روز را اختصاص دادن به این محیط خواب آلود که کمترین شباهت ها را به آن ندارم و همیشه تلاش برای جذاب کردن و از کسالت درآوردن محیط . حدود شصت سال اختلاف سنی ، کم نیست، مخصوصا وقتی که موقع بحث اختلاف عقیده وطول زمان به اوج خود می رسد" . گفت : " امروز برادرم که از من بزرگتر است به دیدن ام می آید! اوضاع و احوال خیلی فرق کرده ، خیلی از قواعد زیستن و هستی هم " . او در زمینه های مختلف آنچه را که امروز می دید با آنچه که دیده بود و با آن بزرگ شده بود مقایسه می کرد و من به این فکر می کردم که او در یک گذشته متوقف شده است به همین خاطراست که تمام تفاوت ها به اوج می رسد . گفت : " نمی شود این گونه زندگی کرد ، نمی خواهم بگذارم بین زندگی ام با زمان فاصله به وجود بیاید" . با خودم گفتم : " حرف های امروزش معنای دیگری دارد ، یک حس دوری ، شاید طرد شدن و شاید فراموش شدن "!! همان مثال های همیشگی از تفاوت های زمان خودشان و ما را گفت ، این بار اما مثال دیگری از احترام در گفته هایش پر رنگ شد . گفت:" زمان ما هیچ کس به پدر و مادرش " تو" نمی گفت الان من اصلا نمی بینم که " تو " نگویند" ! بدون وقفه ادامه داد : " البته من نمی گویم این بد است و آن خوب است . خب ما با آن معانی بزرگ شدیم و شما با این معانی . برای ام جالب است این اختلاف ها را می بینم ، من از زمان مادربزرگ ام تا زمان نوه هایم را دیده ام ! من دیگر تفاوت های زمانی را پذیرفته ام " . با خودم گفتم : " شما این تفاوت ها را راحت تر از همسرتان پذیرفته اید اما نتوانستید به راحتی ارتباط برقرار کنید ، اختلاف عقیده ی ما هم با همسرتان تا این حد به اوج نمی رسید !! از گذشته پرسیدن از شما برای من جالب است و دیدن وضع و شرایط من برای شما ". گفت : " من دیگر نمی توانم این شرایط را تغییر دهم ، من یک نفرم و شما ... !!! تلاش می کنم بپذیرم و فاصله ی زندگی ام را با زمان کم کنم " . با خودم گفتم : " مشابه او را زیاد دیده ام و پای حرف شان نشسته ام ، با بعضی هاشان تا این حد اختلاف را حس نمی کنم . گویا آن ها با سرعت بیشتری فاصله یشان را با زمان پر کرده اند " ! دختر و پسر و نوه هایش ( حتما ) ، رادیو و سفرهایش به خارج ( شاید ) تنها راه حس کردن این اختلاف زمانی بوده است
عصر دلگیر یک جمعه دیگر ، زنگ در زده شد و برادر بزرگترش برای " عرض تبریک " و عیادت آمد

Comments:
mercede jan salam
tabrik migam va omidvaram ke movafagh bashi.
dar morede in neveshte ham bayad begam hameye ma yejurai sa'ay mikonim az zamanemun aghab namunim vali unai ke pir shodan hamishe in faselaro bishtar ehsas mikonan shayad chon ba hasasiate bishtari behesh negah mikonan,ya zudtar az ba'azi raftarha miranjan ya tavaghoateshun bishtare ya.................................
ama man fekr mikonam ye chiz ro nabayad faramush kard va unam naghshe farhang va ta'arife un az zaman,piri,ehteram be bozorgtar,... ast.
 
salam Mercedeh jan merci ke sar zadi va be ma link dadi! bale aghayon be nazar miad kasre sha'neshon bashe ba ma hamkari konan, shayad ham zan va bachashon ejaze nemidan! thanks again!
 
jedan talfigh iaani chi?
fekr konam bishtar ke negah konim talfigh mahoomi ax ham darad . nisti!! na in o na an vaghti tanha in 2taarif beshvand , iaani aslan vojooodi nist!
man aslan nemifahmam che fekri baes mishe ensan fekr kone talfigh iaani kamal! iani nahaiat iek ensan!!
mitooonid koamakam konid?
 
حمید من با معنای عکس تلفیق مخالفم و آن را نیستی نمی دانم و به نظرم می تواند کمال معنی ندهد . در این حوزه تعاریف و برداشت های شخصی برایم مهمتر است . در این شرایط زمانی و مکانی من ترجیح می دهم تلفیق باشم و شاید هم معلق در فضا. مهم این است که تو ترجیح می دهی چگونه باشی
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]