Tuesday, June 12, 2007

 

اشکال من یا ساختار

مدت طولانی است دارد من را مقایسه می کند، در هر زمینه ای،در هر کاری ، شخصیتم و... . گذشته را پیش رویم می کشد. مقایسه ی دوره ی دبیرستان و پیش دانشگاهی ام با 4 سال لیسانس و می گوید خب حالا...؟!!! گاهی این رفتارش اذیتم می کند و گاهی راهکار پیش رویم می گذارد . گاهی پشیمان و متهمم می کند و گاهی باعث افتخارم می شود . آخرین مقایسه اش همزمان با شروع امتحان هایم بود دو روز پیش
امتحانات شروع شده مگه نه ؟
آره
خیلی با زور داری می خونی؟
آره
چرا در طول ترم نخوندی ؟
حوصله نداشتم . البته کارهایی که دوست داشتم انجام می دادم که خیلی دور از درس و مطالعه هم نبودن. اگرچه درسایی رو که دوست داشتم در طول ترم خوندم اما... اما
یادته وقتی دبیرستان بودی ؟ یادته چطور درس می خوندی ؟ برنامه هات یادته؟ یادته ... یادته چقدر نمره برات مهم بود و همیشه می خواستی جایگاه شاگرد اولیتو حفظ کنی ؟ الان چی ، الانم رقابت می کنی ؟
آره یادمه .خوب یادمه . می دونی چار ساله دارم امتحانای ترمم و با خاطراتی از اون دوران می دم . اما تغییرکردم . چارسال مدت کمی نیست . اما یادت نره اون دوره هم انتقاد زیادی بهش وارده . الان هم در درسایی که دوست داشته باشم رقابت می کنم
چرا ؟
یکیش همین نمونه ی نمرس . الان دیگه من و فهم ودرکم از نمره مهمتر شده . البته نه به این معنی که تلاش نمی کنم . می خونم اما نمره ... نه دیگه ولش کن .همیشه تلاش می کنم برای بهتر بودن

الان از دوره ی امتحانا لذت می بری مثل قبل ؟
نه، هنوزهم ازواژه ی امتحان بدم میاد ، الان هم گاهی برای از زیرش در رفتن فکر می کنم،فکر کردن به راه های جایگزین و شاید متفاوت کردن شکلش ( قابل تحمل کردنش ). در این مقطع درس نخوندن را هم برای امتحانایی که دوست نداشتم تجربه کردم . تجارب خوبی داشتم . می دونی دلم برای چی تنگ شده برای نا محدود بودن درس خوندن مثل دوره ی کنکور . می دونستم باید بخونم ، ضرورتشو فهمیده بودم اما شتابی برای تموم کردنش نداشتم . چه برنامه ریزی هایی...!! یادش بخیر
لذت می بری ؟
الان نه . الان ... اصلا چون درس نخونده ، فرصت های محدود و... اما یادته دوره ی دبیرستان چه لذتی می بردم . امتحان هایی که یک ماه طول می کشید نه دو هفته ای و فشرده . اون زمان هم امتحان خرق عادت بود ولی چه زیبا . چون وقت آزادم بیشتر می شد برای کارهایی که دوست داشتم : فیلم دیدن ، کتاب خوندن ، بیرون رفتن ، با دیگران حرف زدن و... اما الان درست برعکس شده یعنی خرق عادتی ... با عجله و فشرده
دلت می خواد متل قبل بشی ؟
نه کلا مثل قبل . دلم می خواد ... ببین من همیشه از امتحان اینطوری بدم میومد. هنوز هم ناراحت می شم وقتی می دونم بچه های مدرسه ای بین امتحاناشون فاصله دارن ( و درساشون رو تکرار کردن تو مدرسه ) یا وقتی میدونم امتحاناشون زود تموم می شه . این ترم داشتم فکر می کردم که کاش می شد به من می گفتند یک ماه وقت داری امتحان بدی، هر موقع خودت برای هر درسی آماده بودی بیا امتحان بده . خوب بود نه ؟ اگر هم شفاهی بود بد نبود... می پذیرفتم
ببین راستی هر ترم سر امتحانا ذهنم و مشغول می کنی . می دونی هم که من با این موضوع همیشه مسئله داشتم، دارم و خواهم داشت . بخشای دیگه و مقایسه های دیگتو فعلا کنار می ذارم . وقتموداری می گیری می خوام درس بخونم

وایسا یه چند لحظه . دلت تنگ نمی شه برای امتحان دادن حالاهم که داری این چارسال و تموم می کنی؟ آخرین امتحانایی که داری میدی
من دلم برای امتحان تنگ نمی شه هیچ وقت . اما برای درس خوندن بدون محدودیت زمانی ( بدون اضطراب امتحانی- درس خوندن مثل دوره ی کنکور کارشناسی البته ) تنگ می شه . ولی پیشنهادم بد نیستا ، من هرموقع آماده بودم برم امتحان بدم اگه امتحان شفاهی هم بود بد نیست . می دونی این چارسال از بس من و با اون موقع وهرترم با ترم قبل مقایسه کردی خسته شدم . فکردیگه ای باید بکنم بذار این امتحانا دست از سرم برداره . شونزده سال، دیگه کافیه نه ؟ این بحث هیچ وقت بین من و تو نمی خواد تموم شه ؟



Comments:
مقایسه هم روش خوبیه برای زندگی اما فقط تا جایی که ویرانگر نباشد ... مقایسه همانند شک می باشد ... شک مثبت رو میگم ....
 
باور کن مرسده هر کسی رفته دانشگاه سراسری این جوری طلسم شده! من هرگز تصور نمی کردم یه کتاب دویست صفحه ای رو در طول ترم اصلا باز نکنم و بعد شب امتحان تا صبح به زور قهوه و چایی خوردن خودمو بیدار نگه دارم!
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]