Tuesday, June 19, 2007

 

توجیه خود

دیگر مثل گذشته ی دور از این ناراحت نمی شوم که درسم را برای امتحان فردا تمام کرده ام یا نه . این ترم آخری دیگر نشد از زیر دو امتحان در یک روز داشتن دربروم . امروز دو امتحان تخصصی داشتم و دوشنبه هم دو تای دیگر دارم . اصلا نارحت نبودم ، اما مدام به این فکر می کردم که چطور می توانم از زیر امتحان " درس بررسی مسائل اجتماعی " شانه خالی کنم ، به هیچ نتیجه ای نرسیدم! روانشناسی اجتماعی را تمام کرده بودم و بررسی مسائل مانده بود!بعد از سرجمع دو یا سه ساعت خوابیدن کمی نگران شدم و بیشتر احساس کردم که یک امتحان را اصلا نخوانده ام! آخرین نقطه ، افتادن بود دیگر!همینطور که قبل از امتحان 12-10 روانشناسی اجتماعی فکرمی کردم که امتحان یک ساعت بعد را چه کار کنم،یاد" فستینگر "(روانشناس نظریه ی ناهماهنگی شناختی ) افتادم ، در آن لحظه بر اساس نظریه اش داشتم خودم را توجیه می کردم . چه لذت بخش من موضوع بررسی خودم شدم . دو شناخت متناقضم را در کنار هم قرار دادم : - درس خواندن برای من مهم است و بهتر است که نیفتم .- آخرین نقطه افتادن درس بررسی مسائل است.خب، من دچارناهماهنگی شده بودم برای اینکه از آن رهایی پیدامی کردم باید به توجیح خودم می پرداختم .برای این کارهیچ توجیه بیرونی ( زور و ترس و پاداش و مجازاتی ) برایم وجود نداشت ، پس دنبال توجیه درونی گشتم و نگرشم را به این موضوع تغییر دادم : همه را از قبل آماده کرده بودم که من این درس را می افتم ، چه اشکالی دارد یک بار هم افتادن را تجربه می کنم در عمر دانشگاهی ام ، یا نه ! من که می خواستم از آخرین امتحانات کارشناسی خاطره ی خوبی داشته باشم ، افتادن بسیار پر خاطره خواهد بود، گاهی خود را جای دیگران گذاشتن بد نیست ، حالا می فهم بچه هایی که درس نمی خواندند چه احساسی داشتند و خیلی توجیهات درونی دیگر . بر اساس این جریان نگرش من به افتادن تغببر کرد و دیگر به آن به عنوان مفهومی منفی نگاه نمی کنم اما فکر می کنم این ترم هم تجربه اش نخواهم کرد

Comments:
خوبه تو هنوز می تونی به آپشن های موجود یعنی افتادن و نیافتادن فکر کنی..من که حسابی منگ شدم!
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]