Friday, November 30, 2007

 

تلفيق يکساله


به اين راحتي متوجه عبورش نمي توان بود . هميشه رسيدن به نقطه ي شروع و پايانش سرعتش را آشکار مي کند . متناسب با مهمترين شروع ها و پايان ها در سال يا ماه ، گذشت زمان را بهتر متوجه مي شوم . نزديک يک ماهي است که منتظر آمدن امروز بودم تا بگويم يک سال گذشت . اينکه بايد به مناسبت عبور روزگار- ماه ها و سال ها – چيزي گفت يا چيزي نوشت ، افسوس خورد يا شاد بود ، تمام کرد يا شروع ، بي تفاوت بود يا توجه کرد و ماحصل اين گذشت را بررسي کرد براي من از اهميت ثبت زمان و وقايع مي گويد . براي من که الان حتي هفته اي يک پست هم نمي گذارم امروز بهانه ي خوبي بود براي جمع بندي اي که ماهي است به آن فکر مي کنم . يک سال نوشتم و به بهانه ي « تلفيق» تجارب بسيار خوبي بدست آوردم . با «تلفيق» نگاه متفاوت تري به اطرافم داشتم ، علاوه بر تجربيات شخصي خودم تجارب ديگران هم برايم اهميت بيشتري پيدا کرد ، اما گويا اين تجربه ها براي من مهم تر مي نمود." ديگه همه رو مثل پديده مي بيني ... اينو براي تلفيق مي خواي ... باز يه چيزي ديدي براي تلفيق... راستي اين براي وبلاگت خوبه ها!!!... جات خالي يه چيزي ديدم ، مطمئنم اگه تو مي ديديش پست وبلاگت مي کردي.." اين جملاتي است که در اين مدت ، ازدوستانم زياد شنيدم . «تلفيق» برايم مسير خوبي شد تا درآن با تکيه اي لذت بخش بر کجاوه ي علم الاجتماع حرکت کنم اما مسير هميشه هموار نبود و گاهي دوست داشتم با پاي خودم حرکت کنم . «تلفيق» شد گونه ي ديگر نوشتنم ، چندپاره مي نوشتم ( مي نويسم ) ، چند تکه شدم وهرقسمتم را در جايي ثبت کردم . نام وبلاگ ( «من تلفيق هستم» ) شايد عکس العملي به تمام قطعيت هاي بيهوده اي بود که ديده بودم و اذيتم مي کرد اما تلفيق بودنم هم بي آزار نبود !! تلفيق بودن تا حدي نسبي شدن بود و اين ره هم بي تفاوتي را به همراه مي آورد و هم پوچي را...!!! اما مگر اين تلفيق نيست که متوجه اش نيستيم ... ؟!! به همين خاطر شدم « تلفيق؟!» و همچنان «معلق دراين فضا»!! در اين مدت با وبلاگهاي خوبي آشنا شدم و نقش وبلاگ خواني را براي خودم جدي تر از قبل تعريف کردم . خواننده ي نوشته هاي کوتاه و روان شدم ، کوتاه نوشتم ومتاسفانه يا خوشبختانه کوتاه نويسي برايم يک عادت شد( حتي خارج از وبلاگ)!!! در محيط و در جريان ارتباطات به روز مي شدم . اما در اين دو ماه...!!! «تلفيق» برايم يک «نقطه ي عطف تحولي» شد. درآغاز دومين سال بايد دوباره به همان حال و هواي سال اول بازگردم اما به گونه اي ديگر. بايد در اين آغاز به سوالي پاسخ دهم : آيا (وبلاگ)«تلفيق» بخشي از من شد و در قالب من جاي گرفت يا من بخشي از آن شدم و در قالب او جاي گرفتم !؟

Comments:
يك ساله شدن ات را تبريك ميگويم. هميشه شك داشتم كه بايد نوشت يا نه اما از وقتي تو شروع به نوشتن كردي مطمئن شدم كه نبايد بنويسم. چون همانند تويي ميشوم كه از وقتي شروع به نوشتن كردي تا حدي درك ات برايم كار مشكلي شده است. تو اين جور بودن را مي پسندي و من خوشحالم در مسيري قدم ميگذاري كه هم جهت خواسته هايت است.
 
بهت قول دادم که بنویسمت ، مون پتیت اورس، حالا همین کارو می کنم. مون پتیت اورس
به نظر من تو در قالب تلفیق قرار گرفتی، برایش دلیل هم دارم. ببین تو دیگر مثل خیلیها ، خیلی چیزها را نمی بینی، به نظر من سعی می کنی جوری ببینی که به درد تلفیق بخورد، به درد نقد بخورد، به درد این بخورد که نطریه ای به توضیح برآید این شکل مشاهده ی نو، خیلی خوب است ولی تلاش کن که مثل دیگران نشوی. دقیقا منظورم از دیگران آنهایی است که تظاهرشان به روشنفکری آنقدر است که دیگر همان شده اند که متظاهران دیگر از همان نوع خودشان می پسندند...تکراری شده اند.اگر چه این مشکل جامعه ماست و ما هم جزئی از آن، ولی من چون تو را از همان یک سالگیت می شناسم و شاهد شکل گیری شخصیت تو بودم، می دانم که این ، آن مرمرکی نیست که آرمان خودش بود و البته نه آن من. البته این تجربه ات گرانبهاست ، من هم از این تجارب داشتم و در آن زمان به آنها می بالیدم ولی آرام آرام از آن فاصله گرفتم تا خودم باشم نه آنکه پذیرفته دیگران زمان مااصلا لازم هم نیست مثل من باشی ها... ولی دوست دارم متفاوت باشی...این هم سوپریراریتی من است که به خودم اجازه می دهم که از تو انتظاراتی داشته باشم و بی صبرانه در آرزوی تحقق آنها باشم ...آن دو مورد تلفیق کردنم هم به نظرم همین ها بود.
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]