Saturday, December 15, 2007

 

الزام گريزي جاذبه ي فرهنگي

آوا رسا
تلفیق تو را خواندم . این بار که از نظم می گفتی را . من این الزام را می دانی کجا احساس کردم ؟
نه آن جور که تو احساس کردی در خودت که در شهر دبی ، چنان پر قدرت دیدم که باور کردم الزام ، الزام زندگی موفق است برای همه ، شوخی بردار هم نیست ، نه تنها برای جوانان است که باید برای میانسالان وپیران هم باشد. آنقدر باید قوی باشد که هیچ کس در اجرای آن بـُر نخورد و از قلم نیفتد. من این نظم را و الزام برای اجرای آن را جایی دیدم که در ایران همیشه از تنبل بودن و بی قانون بودن مردم آن جا(اعراب) دم می زنیم. می دانم که جمعیت کنونی آن ، آن مردم مورد نظر ما در ایران نیستند ولی به هر حال بخشی از مردم آنجا عرب هستند چه اماراتی باشند چه از دیگر کشورهای عربی. قصه تکراری است ولی همان نظم و الزام را حتی ، حتی برای رانندگی در پایتختمان نمی بینیم. همان کسانی که آنجا ایرانیانی بودند که الزام وادارشان می کرد ، مطیع باشند و مطابق قانون برانند همانهایی هستند که در ایران نظم و الزام را خنده دار و دست و پا گیر می دانند. وقتی صف کامیون هایی که به شارجه می رفتند را
تنها در سوی راست بزرگراه می دیدی ، بدون اینکه حتی برای یک لحظه به خط های دیگر بزرگراه که از آن ماشین های سواری است تعرضی بکنند ، احساس می کنی ، سر فرو آوردن در برابر الزام اگر چه سخت است ولی نظم حاصل آن لذت بخش است آنقدر که در آن لحظه آرزوی محال می کنی که کاش در پایتخت خودمان این صحنه ها را ببینی. اما ، من در آن لحظه به این نتیجه رسیدم که الزام گریزی هم مثل استبداد پذیری میراث فرهنگی ماست، که شاید جاذبه ی فرهنگی ما هم بشود

Comments:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده است کار که قوانین را رعایت کناد!!
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]