Thursday, May 01, 2008

 

! روز معلم


براي همه ي دانش آموزان «آقا معلم» يا «خانم معلم» در يک دوره ي سني خاص ( به خصوص دبستان و گاهي اوقات راهنمايي) «تنها» بيانگر حقيقت در جهان است . وقتي او در مقابل مخالفت مادر ، پدر يا ساير اطرافيان بزرگترش مي گويد : « معلمم گفته » او را کامل ترين الگوي خود تصور مي کند . الگويي که کمتر پيش مي آيد خدشه دار شود . در دبستان يک معلم به همه ي علوم واقف بود: هم فارسي درس مي داد هم علوم ، تدريس ديني ، رياضي و ورزش هم بر عهده ي او بود. بيشتر از معلمان دبستان خاطره ي خوب در ذهن داريم و اقتدارشان را رضايت مندانه پذيرفته ايم . در راهنمايي ديگر معلم « تنها» بيانگر حقيقت نبود ، هر درسي را يک معلم مي گفت وهر درسي متخصصي مي خواست به جز درس هاي انشاء و نقاشي که معلم رياضي و اجتماعي هم مي توانست آن ها را درس دهد!!!!!!!! گروه همالان و دوستانمان تا حدي از معلمان مهمتر شده بودند اما هنوز دانش آموزان تحت تاثير معلمان خود «عقايدشان را تغيير مي دادند» . در دبيرستان منابع شناخت حقيقت بسته به خود دانش آموز مي توانست بيشتر شود اما گروه دوستان حرف اول را مي زد و از خانواده هم جايگاه مهمتري را پيدا مي کرد ( بچه هايي که جمع هاي دوستان را به جمع ها ي خانوادگي ترجيح مي دادند). معلم همچنان مي توانست تاثير گذار باشد اما ميزان تاثير گذاري او را بيش از پيش گروه دوستان تعريف مي کرد . در سال هاي بعد هم منابع شناخت حقيقت به طور طبيعي روز به روز گسترده شدند . خود «فرد» بالاتر از گروه دوستان قرار گرفت . استاد تاثير گذار بود و ميزان تاثير گذاري را اين بار فرد تعريف مي کرد
هر از چند گاهي که خاطره ي مقاطع مختلف را با خودم ساعت ها مرور مي کنم به اين نتيجه مي رسم که ،هر مقطع بدون شک الگوهاي خاص خودش را براي من ايجاد کرده است . دبستان ، راهنمايي ، دبيرستان و دانشگاه هر کدام خاطره ي بعضي معلم ها و استادان را برايم پررنگ تر و نيکوترحفظ کرده است . هر معلم و استادي که بيش تر از او آموختم . الان فکر مي کنم رسالت آموزش وظيفه ي سنگيني است که هر کسي به راحتي در آن موفق نمي شود
اين چند خط را نوشتم تا با مرور خاطراتم به ياد آورم روزهاي معلم هر سال به معلمانم چه مي دادم ؟ گل يا کتاب و کاردستي در دبستان ، دادن گل در راهنمايي به هر معلمي که دوستش داشتم . گاهي هم به نوشتن يک جمله روي تخته و يا گفتن يک تبريک ساده به معلم اکتفا مي کرديم ، دبيرستان هم همينطور بود .اما همان زمان هاي دبستان و راهنمايي بعضي از دوستانم در مدرسه هاي ديگر مي گفتند هر کدام شان يا جداگانه هديه اي ( ظرفي - لباسي ) مي خريدند يا پول هايشان را روي هم مي گذاشتند و سکه اي مي دادند . اگر هديه کوچک بود بعضي معلم ها ناراحت مي شدند و بر همين اساس بين بچه ها فرق مي گذاشتند !!!! در دبيرستان هم ديگر اين گونه هديه دادن ها مرسوم نبود . در دانشگاه هم که من نديدم . امسال به چند مغازه ي چيني فروشي برخوردم که به شيشه هايشان کاغذهاي تبريک روز معلم را چسبانده بودند . نخستين برداشت اين بود که مثل روز مادر ممکن است اين مغازه ها تخفيفي بدهند که از آن خبري نبود ، در مغازه اي هم که لباس مردانه مي فروخت و روي مقواي بزرگ روز معلم را تبريک گفته بود وضعيت همين بود . در روزنامه هم « مولينکس » با تبريک روز معلم براي هر خريد چند درصد تخفيف مي داد !!!!!!!! ياد حرف معلم جواني افتادم که دائم از خودش مي پرسيد چرا روز معلم مدرسه بايد به من ست ظروف تفلون بدهد...!!!؟

Comments:
سلام مرسده جان
مطلب قشنگی نوشته بودی . یاد روزایی افتادم که از اول اردی بهشت تو فکر روز معلم بودم.
معلمی شغل پر زحمت یه و انرژی زیادی از معلم ها می گیره اما سئوال اینجاست که چقدر از کاری که می کنند رضایت دارن و مشغله های مالی اذیتشون می کنه یا نه!
در هر صورت معلم هام رو خیلی دوست دارمو اصلا هیچ وقت دلم نمی خواد روز معلم یه روز واسه فروش کالای خانگی باشه.
موفق باشی عزیزم
 
سودابه هستم عزیز. یادم رفت بگم
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]