Tuesday, December 16, 2008

 

«...»





همیشه چیزی برای گفتن هست ، اما بیشتر حدیث نفس شده است . در ذهن است و بین من و من ، دیده نمی شود ... تعلقاتی کم شده است ... شاید نتیجه ی تلفیق است ... می شود؟ بهانه است؟

جمعه عصر بدترین زمان هفته بود که تنها در نبود هیج همراهی به فرهنگسرای نیاوران رفتم . بعد از دیدن گالری (1) - عکس های تنهایی کیانیان- و به وجد آمدن از دیدن آنچه تا به حال ندیده بودم به گالری (2) رفتم -نمایشگاه صورتک های آفریقایی- . مجسمه ها و صورتک های چوبی در فضایی با موسیقی آفریفایی پذیرای بازدیدکنندگان بودند . کسی اطلاعاتی بیشتر از آن چند تکه کاغذی که در کنار بعضی از آثار چسبانده بودند به شما نمی داد،البته در مورد قیمت ها - که همگی بالای بیست و پنج هزار تومان بود- راحت تر توضیح می دادند . اغلب صورتک ها در اجرای مراسم آیینی رقص قبایل استفاده می شوند و جنسیت مشخصی ندارند،مجسمه های بزرگ -در نمایشگاه-اما همگی زن بودند . زن های چوبی سانسور شده...!(فقط کسی حجاب از مجسمه ی دم در برداشته بود!) . خانمی که پشت میز نشسته بود می گفت اگر این کار را نمی کردیم اجازه ی نمایش آثار را به ما نمی دادند . خب در فرهنگ آن جا این مسئله طبیعی است اما این جا ... خودتان که بهتر می دانید... . «مسئله طبیعی» ... یاد فیلم مستندی افتادم که از یکی از قبایل آفریفایی دیده بودم . جمع زنانه ای که با هم می رقصیدند و تنها پایین تنه هایشان را پوشانده بودند . یاد بدن های زنانه ای افتادم که «باریک اندامی»برایشان معنا نداشت و مانند همین بدن های چوبی بودند . تکرار این ظاهر فیزیکی در این نمادها و متن های فرهنگی معنا داریشان را فریاد می زند . حال با پرده ها و حجاب هایی فرصت انتقال معنای کامل از آن ها گرفته می شود به خصوص وقتی هیچ کسی در کنار این پوشش نیست تا توضیح دهد وهیچ کس - یا کمتر کسی -هم توضیح نمی خواهد
بعد از انقلاب مجسمه ی مادر در پارک ملت «حجاب» بر سر کرد ، مجسمه ی مادر هم در میدان محسنی با «حجاب» ساخته شد . مجسمه ی زن ... ؟ دیگر مجسمه ی زنی نداریم... بدن (زنانه) ممنوع است . پرداختن به آن انحراف محسوب می شود (به خصوص،در حوزه ی علوم اجتماعی و هنر)،پایان نامه ای (با موضوع باریک اندامی در بین زنان) به سختی برای دفاع پذیرفته می شود نمایشگاه نقاشی و گالری تعطیل می شود،«رقص» به عنوان یک هنر هنوز خط قرمزی پیرامون خود دارد و به رسمیت شناخته نمی شود و ... و ما خوش بینانه مثلا فکر می کنیم که هیچ راه دیگری نیست و همه چیز در جای خود است... !!؟

Comments:
مرسده جان سلام
من نسترن ايراني ام
خوبي؟خوش مي گذره ؟
با مطالعات فرهنگي چطوري؟
يه سري بهم بزن
http://na85irani.blogfa.com
ما يه وبلاگ گروهي مطالعات فرهنگيم داريم به نام كافه مطال
http://cafemotal.blogfa.com
اينم ببين دلم واست تنگ شده اميدوارم هميشه شاد باشي
 
مرسده جان سلام
من نسترن ايراني ام
خوبي؟خوش مي گذره ؟
با مطالعات فرهنگي چطوري؟
يه سري بهم بزن
http://na85irani.blogfa.com
ما يه وبلاگ گروهي مطالعات فرهنگيم داريم به نام كافه مطال
http://cafemotal.blogfa.com
اينم ببين دلم واست تنگ شده اميدوارم هميشه شاد باشي
 
آره. من راضيم. دكتر رضايي خيلي تلاش مي كنه كه هيچي براي دانشگاه كم نذاره. همدوره اي هامم بچه هاي خوبين .هنوز برنامه ترم ديگر و ندادن ولي ترم قبل نظريه معاصر با رضايي . جامعه شناسي ادبيات با پرستش . زبان با مهرآيين جامعه شناسي دين با محدثي .روش كمي با ساعي داشتيم .حتما بيا دانشگاه خوشحال مي شم. تو چي؟راضي هستي؟برنامه شما چي بوده؟ ترم ديگتون چيه؟كار ما از ديگه گرايشا خيلي سختره .ما بايد جاي خودمونو تو علوم اجتماعي اي كه خودش هنوز بعد از اين همه سال رو هواست باز كنيم
 
مرسده جان چند وقت قبل رفته بودم موزه ایران باستان و اونجا هم چیزی که نظرم رو جلب کرد همین مجسمه ها و نقاشی های زنانه بود. دیدم که مجسمه سازان و نقاشان قرن ها پیش با چه حوصله و دقت و ظرافتی برجستگی های بدن زنان را نشان داده اند...کاری که ما امروز از نمایش آن وحشت داریم.
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]