Friday, January 30, 2009

 

!!...اعتراف

چهل و شش روز می گذرد... . «اگر زندگی کافی بود ادبیاتی به وجود نمی آمد»(1) . پس چرا نمی نویسم ؟ دیگر فاصله ی زمانی میان نوشته ها کمتر درد دارد . عجب معجونی است این زمان... هم درد است و هم درمان . درد بسیار دارد آن زمان که می گذرد و با گذرش همه چیز را می برد، هر آنچه را که در بی قلمی بر سر زبان و در دایره ی سر جاری بود با تمام شور و نفوذش . بیان می شد، دفاع می شد و با جدیت کاغذ وقلم را نشانه می گرفت ... اما زمان می گذشت و می گذشت، می رفت و می رفت یا فکر فراموش می شد و یا شور و نفوذش کم رنگ و کم رنگ تر می شد... . دفترچه ی کوچک جیبی تقریبا دم دست است و نیست ، قلم هم هست و نیست... قبلا هر دو دم دست بودند... . همه حرف شده ام بدون اثری قابل رویت. برای خودم و اطرافیانم صدا شده ام... . وقتی فقط صدا باشی خودت هم با زمان خودت را زود فراموش می کنی، آنقدر زود که خودت را هم نمی شناسی ، اثری نگداشته ای تا به «خودشناسی» برسی...!!! می بینی، می شنوی، می فهمی اما ... اما تا اثری از آن ها برجای نگذاری به ژرفا نمی رسی... شاید هم رسیدی اما فراموش می شوی . اطمینان دارم هم فراموش می شوی و هم فراموش می کنی . این زندگی کافی نیست . خودت هم می دانی . می دانی نوشتن برای عده ای«کمبودی را جبران می کند»(2) و می دانی یکی از کارکردهایش هم برای تو همین است،علاوه بر کارکرد روانی و آرامش دهندگی(سبک کنندگی اش)،همینطور می دانی«مطلع»نیز هست (3). پایان هر نوشتار شروعی است برای نوشته های بعدی، یعنی باید این گونه باشد. همیشه باید مطلع باشد نه تنها برای خودت حتی برای دیگری . در تاثیر نخست اگر آغاز اندیشیدن باشد تاثیر دوم باید همان باشد که به نوشتار درآید، بی نوشتار (بی اثر)چنان مغلوب زمان می شوی که به راحتی خودت را فراموش می کنی . نوشتار(اثر) مطلعی است برای تدوام که پایانی ندارد مگر آن هنگام که اندیشیدن متوقف شود
نوشتار برای من این جا اهمیت بیشتری دارد(براساس تجربه ی زیسته ام) زیرا من از راه دیگری نمی توانم فکرم را اثر کنم اما آن را تنها راه نمی دانم . اثر هنری(نقاشی،موسیقی،مجسمه سازی،رقص،عکس و...)همگی اندیشه را اثر می کند اما مخاطبین خاص خود را دارند، اگر در کنار این آثار، اثری از نوع نوشتار هم تولید شود به تکمیل بیان اندیشه کمک می کند و شاید هم حلقه ی مخاطبین را بازتر کند
امروز بر خلاف گذشته آدمی به راحتی می تواند هر آنچه را می اندیشد اثر کند و در حالت اثر(مکتوب بودن) مطلع خودش و دیگران باشد . امروز راحت تر اندیشه ی اثر شده مبادله می شود و مطلع می گردد (بهترین نمونه اش همین فضا است) . دعوت همه به نوشتن با توجه به کارکرد روانی و غلبه کنندگی اش بر زمان(خودشناسی) درست در ایامی که خودم دست از آن کشیده بودم بدترین و دردناک ترین فعل بود ... بعد از تجربه ی کارکردهای قبلی نوشتن این بار کارکرد دیگری را به تقسیم بندی ذهنی ام اضافه کردم : «مطلع بودن» به خصوص در گام اول، مطلع بودن برای خود که نوعی غلبه بر زمان و فراموش نکردن خود است
-------------------------------------------------------------------------------
اول تصمیم داشتم درباره ی بازی های کلامی روزمره مان بنویسم با توجه به نمایشنامه ی «سه روایت از زندگی»اثر یاسمینا رضا که یک ماه پیش خوانده بودم . وقتی شروع کردم به نوشتن دیدم دارم اعتراف می کنم و دیگر جلوی خودم را نگرفتم
فرناندو پسوآ،شاعر فرانسوی-1
نظر یاسمینا رضا درباره نوشتن در مصاحبه اش با مجله لیر، سپتامبر2005 -2
3-ouvertureاصطلاحی فرانسوی که یکی از ویژگی های ساختار نوشتاری محسوب می شود . هر متن(به ویژه متون علمی) معمولا با یک سوال (و یا به گونه ای)تمام می شود که نشان دهنده ی باز بودن قلمرو آن موضوع خاص برای ادامه دادن پژوهش است

Comments:
مرسده جان سلام/ خوبي؟ از اين كه مي بينم شروع كردي به نوشتن بي نهايت خوشحال شدم/ نوشتن خوبه / راست گفتي < نوشتن خودش بهانه هم هست.... فعلن حوصله آپ كردن ندارم ولي سعي دارم مي كنم كه دوباره بنويسم وبيشتر بخونم
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]